دیروز

‌‌
دیروز
وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم،که انگار
گل رزی از پنجره ی باز
به اتاق پرت شده باشد.
دیدگاه ها (۱)

‌عهد و پیمان ِ‌تو با ما و وفا با دِگرانساده‌دل من که قسم‌های...

- نبودنِ تو فقط نبودنِ تو نیست!نبودنِ خیلی چیزهاست..کلاه روی...

‏یک مدت زیادی که تنها باشی دیگه آدم‌ ها نمیتونن بیشتر از یک ...

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

وقتی تن حافظ و سعدی بخاطر شعرهای بهاره رهنما تو گور میلرزهوا...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط