دیوانه ر از خویش

دیوانه ٺر از خویش
ڪسی می جستم...
دستم بگرفتند و
به دستم دادند...!
#سعدی
دیدگاه ها (۳)

وقتی حوالی من قدم میزنی و عطرت به مشامم می رسد نمی دانی چطور...

‏حکایت عجیبیه!یک بار باید خودت رو بنویسی، یک بار خودت رو روخ...

دلتنگی یعنی تن تو گرم باشددل من سردسرد سرد، پر از حسرت اغوشت...

امشب تب عشق تو دارمجز تو کسی آخه ندارمبرگرد برگرد برگرد تموم...

در تو آن مردی نمی‌بینم که کافر بشکنیبشکن ار مردی هوای نفس کا...

گر مراد خویش خواهی؛ ترک وصل ما بگوی ، ، ،ور مرا خواهی؛ رها ك...

اگر ســاقی حسین است،من می نخورده مستمخبر از خود ندارم،که بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط