یک امشب را
یک امشب را
به جای تمام شب های بی خوابی و بیداری می خوابم
یک امشب را
به جای همه ی تظاهر به خنده های دردناک می گریم
یک امشب را
به جای تمام شعر و غزل نوشتن ها در سکوت سر میکنم
یک امشب را
به جای تمام مقاومت های بی ثمر با افتخار در خود می شکنم
یک امشب را
به جای قوی بودن اعتراف میکنم به ضعف، به شکست...
یک امشب را
به جای مردانه جنگیدن زنانه تسلیم غم می شوم
یک امشب را
با حسرت یک آغوش امن و شانه هایی که تکیه گاه بشود و نلرزد سر میکنم
یک امشب را
خودم را در آغوش می گیرم و برایش لالایی می خوانم
یک امشب را
بزرگی نمیکنم و کودکانه بهانه می گیرم
یک امشب را
یک امشب لعنتی را
به جای تمام روزهایی که زندگی کرده ام می میرم
فقط یک امشب را
و از فردا
همان آدم سابقی می شوم که نقاب خنده از چهره اش نمی افتد...!
به جای تمام شب های بی خوابی و بیداری می خوابم
یک امشب را
به جای همه ی تظاهر به خنده های دردناک می گریم
یک امشب را
به جای تمام شعر و غزل نوشتن ها در سکوت سر میکنم
یک امشب را
به جای تمام مقاومت های بی ثمر با افتخار در خود می شکنم
یک امشب را
به جای قوی بودن اعتراف میکنم به ضعف، به شکست...
یک امشب را
به جای مردانه جنگیدن زنانه تسلیم غم می شوم
یک امشب را
با حسرت یک آغوش امن و شانه هایی که تکیه گاه بشود و نلرزد سر میکنم
یک امشب را
خودم را در آغوش می گیرم و برایش لالایی می خوانم
یک امشب را
بزرگی نمیکنم و کودکانه بهانه می گیرم
یک امشب را
یک امشب لعنتی را
به جای تمام روزهایی که زندگی کرده ام می میرم
فقط یک امشب را
و از فردا
همان آدم سابقی می شوم که نقاب خنده از چهره اش نمی افتد...!
۲.۴k
۱۴ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.