تفکر صبح شد و مرد با انرژ و حس خوب مطابق هر روز سوار ...

➕تفکر: صبح شد و مرد با انرژي و حس خوب مطابق هر روز سوار بر اتومبيل‌اش شد و به سمت محل کارش حرکت کرد. در جاده‌ي دو طرفه، ماشيني را ديد که از روبرو مي‌آمد و راننده آن، خانم جواني بود. وقتي اين دو به هم نزديک شدند، خانم در يک لحظه سر خود را از ماشين بيرون آورد و به مرد فرياد زد: «حيووووووووون!»

مرد متعجب شد اما بلافاصله در جواب داد زد: «ميمووووووون»🐒

هر دو به راه خودشون ادامه دادند. مرد به خاطر واکنش سريع و هوشمندانه‌اي که نشون داده بود خشنود و خوشحال بود و در ذهنش داشت به کلمات بيشتري که مي‌تونست تو اون لحظه بار اون خانم کنه فکر مي‌کرد و از کلماتي که به ذهنش مي‌رسيد خنده‌اش مي‌گرفت.😆

اما چند ثانيه بعد سر پيچ که رسيد يه خوک وحشي با شدت خورد توي شيشه‌ي جلوي ماشين و اتومبيل مرد به سمت درختان جنگل منحرف شد. 🐖
اونجا بود که فهميد حرف اون زن هشدار بوده نه فحش!✌😄
#متن_خاص
#نوشته
دیدگاه ها (۰)

زمانی حرف بزن که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشد و زمانی دوست ...

پ ن : یادمون باشه سنگا نه خرده حسابی با پاهای لنگ دارن نه قر...

پ ن : رو این زمین یکی هست فقط دلش خوشه، ب بزرگی تو ..•⛅☘#حال...

#قضاوت ...☘✌

عشق بی پرواز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط