در قیامت عابدی را دوزخش انداختند
در قیامت ، عابـــدی را دوزخـــش انـــداختند
هر چه فریــادش،جوابـــش را نمی پـــرداختند
داد میزد خوانده ام هفــتادسال،هرشب نمــــاز
پس چه شد اینک ثــــواب ِآن همه رازونیــــاز
یک نـــدا آمد چرا تهمـــت زدی همســـایه ات
تا شود اینگونه حـــالت، این جهنـــــم خانه ات
گفت من در طـــول عمـرم گر زدم یک تهمتـــی
ظلــــم باشد زان بسوزم، ای خــدا کن رحمتــی
آن نـــدا گفتا همانکــس که زدی تهمــــت براو
طفلکـی هفــتاد سال،جمـع کرده بودش آبــــرو
هر چه فریــادش،جوابـــش را نمی پـــرداختند
داد میزد خوانده ام هفــتادسال،هرشب نمــــاز
پس چه شد اینک ثــــواب ِآن همه رازونیــــاز
یک نـــدا آمد چرا تهمـــت زدی همســـایه ات
تا شود اینگونه حـــالت، این جهنـــــم خانه ات
گفت من در طـــول عمـرم گر زدم یک تهمتـــی
ظلــــم باشد زان بسوزم، ای خــدا کن رحمتــی
آن نـــدا گفتا همانکــس که زدی تهمــــت براو
طفلکـی هفــتاد سال،جمـع کرده بودش آبــــرو
- ۴۷۴
- ۲۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط