پارت 4 رمان زیباترین عشق
میلاد:مونده بودم چیکار کنم هوا سرد بود دلارام مونده بود رو دستم نمیتونستم ببرمش خونه نه میتونستم نگهش دارم خدایا کمکم کن
سعید لعنت بهت که زنگ زدی حواسم رو پرت کردی اومدم بیرون دختر مردم رو کشتم عههه
اره اره میبرمش خونه سعید
همونجوری که داشتم اینو با خودم بلند بلند تکرار میکردم دلارام با زور گفت ساناز رو میخوای چیکار کنی؟
(ساناز رل سعید)
یهو یادم اومدم بخشکی شانس
مونده بودم تو هول و ولا که دیدیم یکی تقی میزنه به شیشه برگشتم دیدیم پلیسه یا حسین حالا جواب اینو چی بدم بگم دختره با من چه نسبتی داره؟هعیییییی
خداروشکر دلارام یکم خودشو جمع و جور کرد منم شیشه رو دادم پایین تو دلم گفتم حالا آبروی چندین و چند سالمه ام میره
پلیس:عه سلام اقای سرلک شما این موقعه شب اینجا چیکار میکنید؟
من:به ساعت نگاه کردم 2 و 50 دقیقه نصفه شب بود به من من افتادم
س س سلام جناب سروان راستش یکم حالم بد بود نگه داشتم الان راه میوفتم ببخشید
پلیس:بله درسته این خانوم جسارتا کی هستن؟
من:ایشون؟ایشون چیزه دیگه خواهرمه حالش بد بود میبرمش دکتر
پلیس:باشه یه عکش با ما میگیرین؟
من:بله
(عکس گرفتن و میلاد بدون مقصد به راه افتاد)
کمند:
بستنیم رو خوردم
من:بابا بابا بابا بابا
بابا:بلههه بلههه
من:یادت که نرفته قرار شد لباس بخریم
بابا:کمند میدونی ساعت چنده؟کدوم لباس فروشی الان بازه؟حتی جغد هم الان رفته سراغ شکارش کسی تو مغازه نیست این بستنی فروشی بنده خدا رو هم تو الاف کردی باز نگهداشته
من:نمییییییشه تو قول دادی
بابا:به خدا که صب وقتی رفتم تمرین برگشتم میریم میخریم
من:بااااشه ولی یادت نره ها
بابا:یادم نمیره
سیامک:
الناز رفته بود دوبی قرار بود 3 روز دیگه برگرده منم بیکار بودم نمی دونستم چیکار کنم
زنگ زدم شجاع یه بوق دو بوق سه بوق
شجاع:الو سیااااا نصفه شب چی از جونم میخوای
من:هووی چته میخواستم صدای نحصت رو بشنوم بعدش سیا خودتی من اسم دارم
شجاع:چقدر تو با ادبی سیا
من:به تو رفتم دیگه
شجاع:به خدا که اگر من مثل تو بودم الان الناز منو انداخته بود بیرون
(هم اسم شجاع و هم سیامک الناز هست)
من:بله مشخصه
یه صدای دادی اومد
من:چیشد شجاع؟
شجاع:هییچی هیچی الناز بیدار شد داد زد
من:یا حسین اوضاع خیته پس باش کار نداری؟من برم زنگ بزنم کنعانی رو بیدار کنم خخخخ
شجاع:حسین خونه ما هست خونه خودش آب قطع بود لوله ترکیده بود اومد اینجا
من:موافقی زنگ بزنیم سرکارش بزاریم؟یادته که میخواست یه ماشین گرون قیمت بخره که هرجایی پیدا نمیشه بیا زنگ بزنیم بش بگیم ما میفروشیم بعد یکم بخنیدم
شجاع:وااای چه استعدادی در خراب کاری داری من موافقم
من:بعله دیگه حالا شریک جرم شدی پس برو جلو در اتاقش ببین بیداره یا خوابه
شجاع:رفتم خوابه
من:خوب بهتر از خواب بیدارش کنیم گنگ باشه
اینم یه پارت طولانی امیدوارم راضی بوده باشید
سعید لعنت بهت که زنگ زدی حواسم رو پرت کردی اومدم بیرون دختر مردم رو کشتم عههه
اره اره میبرمش خونه سعید
همونجوری که داشتم اینو با خودم بلند بلند تکرار میکردم دلارام با زور گفت ساناز رو میخوای چیکار کنی؟
(ساناز رل سعید)
یهو یادم اومدم بخشکی شانس
مونده بودم تو هول و ولا که دیدیم یکی تقی میزنه به شیشه برگشتم دیدیم پلیسه یا حسین حالا جواب اینو چی بدم بگم دختره با من چه نسبتی داره؟هعیییییی
خداروشکر دلارام یکم خودشو جمع و جور کرد منم شیشه رو دادم پایین تو دلم گفتم حالا آبروی چندین و چند سالمه ام میره
پلیس:عه سلام اقای سرلک شما این موقعه شب اینجا چیکار میکنید؟
من:به ساعت نگاه کردم 2 و 50 دقیقه نصفه شب بود به من من افتادم
س س سلام جناب سروان راستش یکم حالم بد بود نگه داشتم الان راه میوفتم ببخشید
پلیس:بله درسته این خانوم جسارتا کی هستن؟
من:ایشون؟ایشون چیزه دیگه خواهرمه حالش بد بود میبرمش دکتر
پلیس:باشه یه عکش با ما میگیرین؟
من:بله
(عکس گرفتن و میلاد بدون مقصد به راه افتاد)
کمند:
بستنیم رو خوردم
من:بابا بابا بابا بابا
بابا:بلههه بلههه
من:یادت که نرفته قرار شد لباس بخریم
بابا:کمند میدونی ساعت چنده؟کدوم لباس فروشی الان بازه؟حتی جغد هم الان رفته سراغ شکارش کسی تو مغازه نیست این بستنی فروشی بنده خدا رو هم تو الاف کردی باز نگهداشته
من:نمییییییشه تو قول دادی
بابا:به خدا که صب وقتی رفتم تمرین برگشتم میریم میخریم
من:بااااشه ولی یادت نره ها
بابا:یادم نمیره
سیامک:
الناز رفته بود دوبی قرار بود 3 روز دیگه برگرده منم بیکار بودم نمی دونستم چیکار کنم
زنگ زدم شجاع یه بوق دو بوق سه بوق
شجاع:الو سیااااا نصفه شب چی از جونم میخوای
من:هووی چته میخواستم صدای نحصت رو بشنوم بعدش سیا خودتی من اسم دارم
شجاع:چقدر تو با ادبی سیا
من:به تو رفتم دیگه
شجاع:به خدا که اگر من مثل تو بودم الان الناز منو انداخته بود بیرون
(هم اسم شجاع و هم سیامک الناز هست)
من:بله مشخصه
یه صدای دادی اومد
من:چیشد شجاع؟
شجاع:هییچی هیچی الناز بیدار شد داد زد
من:یا حسین اوضاع خیته پس باش کار نداری؟من برم زنگ بزنم کنعانی رو بیدار کنم خخخخ
شجاع:حسین خونه ما هست خونه خودش آب قطع بود لوله ترکیده بود اومد اینجا
من:موافقی زنگ بزنیم سرکارش بزاریم؟یادته که میخواست یه ماشین گرون قیمت بخره که هرجایی پیدا نمیشه بیا زنگ بزنیم بش بگیم ما میفروشیم بعد یکم بخنیدم
شجاع:وااای چه استعدادی در خراب کاری داری من موافقم
من:بعله دیگه حالا شریک جرم شدی پس برو جلو در اتاقش ببین بیداره یا خوابه
شجاع:رفتم خوابه
من:خوب بهتر از خواب بیدارش کنیم گنگ باشه
اینم یه پارت طولانی امیدوارم راضی بوده باشید
۱۶.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.