KI part 9
هرکدوممون سرمون مطمئنا شلوغ بود. بخصوص من سر صحنه. هی از اینجا برو اونجا از اونجا بیا اینجا. خلاصه همه ی کار هام تا ساعت 6 غروب طول کشید که دیگه گفتن پاشو برو خونتون.
ماشینم که نداشتم بازم گفتم پیاده برم. تا خونه ی نام را از مکان فعلیم فاصلش دو برابر فاصله لوکیشن قبلی صحنه بود. چیکار میکردم خب؟ راه رفتم (انگار ما شنا میکنیم تا خونمون) گوشیم زنگ خورد. نام را بود.
- الو؟
*سلام خوبی؟
-مرسی تو چطوری؟
*عالی، راستی من یکاری دارم امشب خونه دیر میام تو برو کلیدو گذاشم زیر گلدون ابیه (وضعیت خونه مامانبزرگم وقتی کسی خونه نبود:)
-اوکی خدافظ
قطع کرد. یکم گذشت تغریبا تا میدون نزدیک خونه رفتم که تهیونگ زنگ زد.
+سلام
-علیک
+چته؟
-هیچی دارم بال در میارم.
+ولی فعلا حس من الان اینه
-چرا؟
+تونستم کورس اهنگمو پیدا کنم تا الان دنبالش بودم
-مگه ورسو پیدا کردی؟
+اره بابا. راستی میتونی بیای پیشم تا نگاه بندازه
-....... (صدای باد و خش خش و داد و فریاد)
+یونجی! یونجییییییییییی. یونجی خوبی؟؟؟؟ یونجی جواب بدهههههههههههه (حاج اقا سالمه نگران نشو) یونجیییی
ویو حاج اقا تهیونگ:
نمیدونستم چیکار کنم پس به پلیس زنگ زدم و زدتر از اونا رفتم سمت خونه نام را. اونجا نبود. کل کوچه رو گشتم تا بالاخره سمت میدون کیفشو پیدا کردم. پلیس هم اومد اونجا. پلیس ها شروع کردن گشتن و منم دنبالشون رفتم. خیلی نگران بودم و بخاطر همین به جیمین م زنگ زدم (وی دلیل کار خودش رو نمیدونه چون فقط استرس داشت)
^الو؟
+جیمین... یونجی.... یونجی رو دزدیدن.
^ببخشید ولی صدات نمیاد. خدافظ
+جیمیننننننننن
برای اینکه از جیمین هم شکست خوردم و به جایی نرسیدم همینجوری میگشتم با استرس به هر حال رفیق صمیمیم بود (فعککککک نکنمممم)
ویو یونجی:
.....
ماشینم که نداشتم بازم گفتم پیاده برم. تا خونه ی نام را از مکان فعلیم فاصلش دو برابر فاصله لوکیشن قبلی صحنه بود. چیکار میکردم خب؟ راه رفتم (انگار ما شنا میکنیم تا خونمون) گوشیم زنگ خورد. نام را بود.
- الو؟
*سلام خوبی؟
-مرسی تو چطوری؟
*عالی، راستی من یکاری دارم امشب خونه دیر میام تو برو کلیدو گذاشم زیر گلدون ابیه (وضعیت خونه مامانبزرگم وقتی کسی خونه نبود:)
-اوکی خدافظ
قطع کرد. یکم گذشت تغریبا تا میدون نزدیک خونه رفتم که تهیونگ زنگ زد.
+سلام
-علیک
+چته؟
-هیچی دارم بال در میارم.
+ولی فعلا حس من الان اینه
-چرا؟
+تونستم کورس اهنگمو پیدا کنم تا الان دنبالش بودم
-مگه ورسو پیدا کردی؟
+اره بابا. راستی میتونی بیای پیشم تا نگاه بندازه
-....... (صدای باد و خش خش و داد و فریاد)
+یونجی! یونجییییییییییی. یونجی خوبی؟؟؟؟ یونجی جواب بدهههههههههههه (حاج اقا سالمه نگران نشو) یونجیییی
ویو حاج اقا تهیونگ:
نمیدونستم چیکار کنم پس به پلیس زنگ زدم و زدتر از اونا رفتم سمت خونه نام را. اونجا نبود. کل کوچه رو گشتم تا بالاخره سمت میدون کیفشو پیدا کردم. پلیس هم اومد اونجا. پلیس ها شروع کردن گشتن و منم دنبالشون رفتم. خیلی نگران بودم و بخاطر همین به جیمین م زنگ زدم (وی دلیل کار خودش رو نمیدونه چون فقط استرس داشت)
^الو؟
+جیمین... یونجی.... یونجی رو دزدیدن.
^ببخشید ولی صدات نمیاد. خدافظ
+جیمیننننننننن
برای اینکه از جیمین هم شکست خوردم و به جایی نرسیدم همینجوری میگشتم با استرس به هر حال رفیق صمیمیم بود (فعککککک نکنمممم)
ویو یونجی:
.....
- ۳.۴k
- ۲۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط