در بیداری نشد

در بیداری نشد
در خیال که میشود
چمدانت را ببندی
و در باران برگ های هزار رنگ پاییز
بر سکوی ایستگاه
در انتظار قطار بمانی...

#کلوناریس
دیدگاه ها (۸)

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! معشوقه بودن است و «بریز ...

صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستمکه ز دیدن تو بی‌هوش و ز گفتن ...

تا ابد در شعرهایم بوی باران میدهی وصف آن دلدادگی در جمع یارا...

...صبح آبانماه، آن سرمای تند زمستان را ندارد بلکه سردیِ ملای...

گاهی وقت‌ها باید...رفت...رفت...رفت...یک خیابان دراز را گرفتت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط