ویو یونگی

ویو یونگی

بچه رو آوردن خیلی شبیه آت بود ولی خب آت فقط یه برادر داره که ازم پنهونش کرده ولی من مافیام ولی نخواستم بفهمه که می‌دونم دختر کوچولو داشت گریه میکرد نشستم تا هم قدش بشم از بچه ها خوشم میاد حتی اگه بچه دشمنم باشه اشکاشو پاک کردم

یونگی گریه نکن پرنسس کوچولو
دختر م..من مامانمو میخواممممم هق هقققق
یونگی یه مدت مهمون ما میمونی بعدش میبرمت پیش مامانت
دختر چند روز؟
یونگی اممممم دو روز
دختر باشه
یونگی خدافظ پرنسس کوچولو راستی اسمت چیه
دختر ملورین اسم تو چیه
یونگی شوگا
ملورین خدافظ شوگا
یونگی خدافظ
دختره خیلی شیرینی بود ولی این همون حاصل رابطه سوهوعه گوشیم زنگ خورد

سوهو دخترم کجاستتتت
یونگی امممم شاید به زودی تو جهنم
سوهو دخترم و آزاد کنننم
یونگی اول محموله هارو بیار وگرنه دخترت و میفرستم جهنم بای
سوهو عوضییی

و گوشی و قطع کردم
دیدگاه ها (۱۰)

ویو یونگیرفتم عمارت و سمت اتاق آت بازش کردم با چیزی که دیدم ...

اسلاید دو چهره ملورین

ویو آتتو اتاقم بودم و داشتم وسایلم و جمع میکردم نکنه یونگی ب...

ویو آتتو اتاقم بودم و داشتم وسایلم و جمع میکردم نکنه یونگی ب...

فیک ازدواج اجباری پارت ۱۲نامجون:اگر یک تا موی ات کم بگه زندگ...

چرا من پارت ۱۱و جنی قضیه رو گفتهمون لحظه جونکوک وارد اتاق می...

# پارت آخر | رمان فرزند آتشدو سال بعد، زمستانِ سئولعمارت جئو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط