ویو آت
ویو آت
تو اتاقم بودم و داشتم وسایلم و جمع میکردم نکنه یونگی با سوهو همدسته؟و ممکنه منو معامله کنه دستام درد میکنه و رو همه جا خون ریخته بیرون،بیرون کلی بادیگارد بود ولی پنجره من ارتفاع کمی داشت و اگه ازش میپریدم لازم نبود از بادیگاردا رد بشم و مستقیم میوفتادم بیرون عمارت دستای خونیم و گذاشتم لب پنجره پریدم پایین زانوم زخم شد ولی مهم نبود بدو بدو رفتم سمت ایستگاه اتوبوس و سوار شدم دستامو گرفتم تا خونش رو زمین نریزه یه دختر بچه اومد نزدیکم و دستمو گرفت
-حالتون خوبه خانم؟چرا دستتون خونیه اون دستبندها چیه
+هیچی...خانم کوچولو من باید برم باشه؟؟
-زود خوب شو باشه؟
+باشه لبخند
که یهو چندتا آدم مصلح اومدن تو صورتمو پوشوندم ولی اومدن سمت دختر بچه و از مامانش گرفتنش مامانش از پای مرد گرفت و با ترس گفت
_نبریدش خواهش میکنم
+ما ماموریت داریم... بدرود
و اون بچه رو بردن من سریع پیاده شدم
و فرار کردم...رفتم خونه جونگکوک(برادرم)در و باز کرد
_چیشدهههه دستات.....دستبندای تیغ داررررررر داد
+چیزی نیست
_یونگی لعنتی میکشمشششش اول که باعث شد بچه رو از دست بدی الآنم ...(ببخشید)
+ولش کن....اون مافیاست و ازش فرار کردم
_پس زود میاد اینجا چیکار کنم
+بهش گفتم تک فرزندم
_اکی
به نظرتون چرا دختر بچه و گذاشتم تو داستان؟بچه کیه؟سوهو چرا خانواده آت و کشت؟ایا آت یونگی رو میبخشه؟
برید،خماری خوش بگذره 😏🤣🤣🤣
تو اتاقم بودم و داشتم وسایلم و جمع میکردم نکنه یونگی با سوهو همدسته؟و ممکنه منو معامله کنه دستام درد میکنه و رو همه جا خون ریخته بیرون،بیرون کلی بادیگارد بود ولی پنجره من ارتفاع کمی داشت و اگه ازش میپریدم لازم نبود از بادیگاردا رد بشم و مستقیم میوفتادم بیرون عمارت دستای خونیم و گذاشتم لب پنجره پریدم پایین زانوم زخم شد ولی مهم نبود بدو بدو رفتم سمت ایستگاه اتوبوس و سوار شدم دستامو گرفتم تا خونش رو زمین نریزه یه دختر بچه اومد نزدیکم و دستمو گرفت
-حالتون خوبه خانم؟چرا دستتون خونیه اون دستبندها چیه
+هیچی...خانم کوچولو من باید برم باشه؟؟
-زود خوب شو باشه؟
+باشه لبخند
که یهو چندتا آدم مصلح اومدن تو صورتمو پوشوندم ولی اومدن سمت دختر بچه و از مامانش گرفتنش مامانش از پای مرد گرفت و با ترس گفت
_نبریدش خواهش میکنم
+ما ماموریت داریم... بدرود
و اون بچه رو بردن من سریع پیاده شدم
و فرار کردم...رفتم خونه جونگکوک(برادرم)در و باز کرد
_چیشدهههه دستات.....دستبندای تیغ داررررررر داد
+چیزی نیست
_یونگی لعنتی میکشمشششش اول که باعث شد بچه رو از دست بدی الآنم ...(ببخشید)
+ولش کن....اون مافیاست و ازش فرار کردم
_پس زود میاد اینجا چیکار کنم
+بهش گفتم تک فرزندم
_اکی
به نظرتون چرا دختر بچه و گذاشتم تو داستان؟بچه کیه؟سوهو چرا خانواده آت و کشت؟ایا آت یونگی رو میبخشه؟
برید،خماری خوش بگذره 😏🤣🤣🤣
- ۶.۸k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط