من همان عشقم که در فرهاد بود

من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی‌دانست و خود را می‌ستود

در رخ لیلی نمودم خویش را
سوختم مجنون خام اندیش را ...

#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۱)

گفتی به روزگاری، مهری نشسته ...گفتم، بیرون نمی‌توان کرد، حتی...

‌خـوشـا دلـی کـهتـو بـاشـی نگـار پـرده ‌نـشـیـنـش #فـروغـی_...

روحم آنقدر شده پا خور غم های جهانکہ بہ تشییع خودم از همہ مشت...

چون تو در جهان نجسته ام هنوزتا که بر گزینمش بجای تو...#فروغ_...

عشق را یک تنه فرهاد شدن ممکن نیستصبر لیلی رخ شیرین نظری می خ...

میدانیم کـه خود، حجاب لقای مولاییم و دل از غیر برنتابیده و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط