دوپارتی کوکی
دوپارتی کوکی
پارت اخر
فقط میخواستم اون مکان نفرین شده رو ترک کنم
که موچم توسط کسی گرفته شد
=ا.ت وایسا
-لطفا ولم کنید میخوام تنها باشم
=باشه ولی فعلا نمیزارم اینطوری بری چه اتفاقی افتاده
-میشه اول بریم کافه ای جایی
=البته بیا
+ا.ت داری کجا میری
-به توچه ( داد )
+صدات رو رو من بلند نکن بزار برات توضیح بدم
=جیمین شی لطفا بعدا باهاش صحبت کن بیا بریم
+ایشششش
«تو ماشین »
سوار ماشین کوک شدیم و راه افتادیم وقتی رسیدیم به یه اپارتمان گفتم
-آقای جئون اینجا کجاس
=خونمه اینجا راحت تریم
-اااا نمیخوام مزاحمتون بشم
=نبابا تازه جونگ هیون هم هست حالت رو بهتر میکنه
-جونگ هیون ؟
=پسرمه
-شما پسر داشتین ؟ نمیدونستم چند سالشه
=۶ میگم جیمین با تو چه نسبتی داره
-خب راستش شوهرمه
=چی شو ..شوهرته بچه چی بچه دارین
-نه تازه ازدواج کرده بودیم ولی الان حاملم
=اوه
بیاوریم بالا
=هیون عشق بابا
: سلام آبا خوبی خسته ای
=تو رو که دیدم انرژی گرفتم
:این خانم خوشگله چیه شیطون
=بلاچه به من میگی شیطون فسقلی
:هیح هیح
=خب معرفی میکنم پارک ا.ت منشیه جدیدم
:خیلی خوشگله ( تو گوش کوک زمزمه میکنه )
=اره خیلی ( اونم یواش میگه )
-خیلی کیوتی هیون جون
:اره من خیلی کیوتم و تو هم خیلی جذابی
=او او ببینم کی بهت یاد داده
:یونگی هیونگ
-آقای جئون ..
=کوک صدام کن راحت باش
-اممم کوک شی میگم همسرتون ناراحت نشن من اومدم اینجا
=همسرم فوت کرده
-اااا واقعا متاسفم من نمیدونستم ( هیچی هم نمیدونه )
=نه مشکلی نیست وقتی هیون به دنیا اومد فوت کرد ولی دیگه به نبودش عادت کردم
-خب راستش منو جیمین چهار ماه پیش ازدواج کردیم ولی خب به خاطر اختلاف سنیمون خوتنواده من مخالفت کردن
=“یعنی قراره با منم مخالفت کنن “ (تو ذهنش میگه )
=ولی خب بعد یه مدتی باهاش اوکی شدن و ما هم زندگی خوبی داشتیم ولی این اواخر نسبت بهم سر شده بود و تصمیم گرفتم سوپرایزش کنن و بهش بگم حاملم ولی خب دیشب نیومد خونه و امروز هم این جا دیدمش و عصبی شد که چرا اینجام
و فهمیدم پیشه لارا بوده انگاری و ..
=بهت خیانت کرده
-اوهوم
=ا.ت شی میتونم یه درخواستی ازت داشته باشم
-البته
=با من ازدواج میکنی
-چیییی
=همینی که شنیدی با من ازدواج میکنی
-من من نمیدونم چی بگم
=الان بهم جوابت رو نده روش فکر کن و بعدا بهم بگو یه هفته بهت محلت میدم و تا اون موقع خونه کیوتی و این هفته رو نمیای سرکار فهمیدی
-ولی
=هیش گفتم فهمیدی
-بله
«دو روز بعد »
اوفف چرا این چند روزه آنقدر حالم بده زبرتره برم دکتر
«مطب دکتر »
-خانم دکتر چیزی شده
@ خب راستش خبر خوبی براتون ندارم بچتون سقط شده
-چی
@ این چند روز اخیر فشار خیلی زیادی حتما ذوتون بوده و تو استرس شدیدی بودید
-میتونم در آینده حامله بشم
@بله بله میتونید
-م..منون پس من میرم
@فقط این چند روز رو خیلی مواظب خودت باش و یه برکه بهت میدم که باید چیکار بکنی
-چشم ممنون
« خونه کوک »
=ا.ت حالت خوبه
-بچم ..بچم مرد ( گریه )
:بابا …
=هیون تو برو بالا باشه
:باشه
=ا.ت عزیزم میشه از اول توضیح نفهمیدم یعنی چی که بچت مرد
-امروز یکم حالم بد بود برای همین رفتم دکتر و کفت بچم از استرس شدید خیلی وقته سقط شده ولی من دیر فهمیدم
=اوه خودت رو اذیت نکن هنوز جونی و کلی وقت داری پس مگران هیچی نباش
-مرسی که هستی و درباره اون سوال که چند روز پیش پرسیدی من ..من قبول میکنم
=کدوم سوالم ؟؟( پوزخند میزنه )
-یااا خودتو به اون راه نزن
=خب نفعهمیدم چیکار کنم
-پس بیخیال
=باشه باشه … عاشقتم ( کیس میرن)
-فقط باید از جیمین هم جداشم
=اونش با من خودتو اذیت نکن
-مرسی
«دو سال بعد »
-ایییی تند تر برو ایییییی
=آروم نفس عمیق بکش دم باز دم
-ایییییییی دیگه نمیتونم
=رسیدیم
-اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
«دو ساعت بعد »
که همون لحظه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
] چیشد ( مامان کوک )
=حالش خوبه
*نگران نباشید هم اون فسقلی بامزه هم مامان خوشگلش سالمن دختر خیلی بامزه ای دارید
=خیلی ممنونم
]دیدی هردو سالمن پس جای نگرانی نیست پسرم
=مامان خیلی ترسیدم مثل یونا بشه ( زنش که مرد )
و از دستش بدم ( گریه )
و بعد از چند دقیقه به اتاقی که ا.ت بود رفتن و اون فسقلی رو آوردن پیش مامانش تا بهش شیر بده
=هی فسقلی اون کوچولایی که داری میخوری برای منه ها
-کوک جلو مامانت زشته ( آروم )
=وا خب بشنوه مگه چیه
](خنده )
=خیلی دوستون دارم
-ما هم تورو دوست داریم
و با خوبی و خوش زندگی کردن
و پایان
#بی_تی_اس
پارت اخر
فقط میخواستم اون مکان نفرین شده رو ترک کنم
که موچم توسط کسی گرفته شد
=ا.ت وایسا
-لطفا ولم کنید میخوام تنها باشم
=باشه ولی فعلا نمیزارم اینطوری بری چه اتفاقی افتاده
-میشه اول بریم کافه ای جایی
=البته بیا
+ا.ت داری کجا میری
-به توچه ( داد )
+صدات رو رو من بلند نکن بزار برات توضیح بدم
=جیمین شی لطفا بعدا باهاش صحبت کن بیا بریم
+ایشششش
«تو ماشین »
سوار ماشین کوک شدیم و راه افتادیم وقتی رسیدیم به یه اپارتمان گفتم
-آقای جئون اینجا کجاس
=خونمه اینجا راحت تریم
-اااا نمیخوام مزاحمتون بشم
=نبابا تازه جونگ هیون هم هست حالت رو بهتر میکنه
-جونگ هیون ؟
=پسرمه
-شما پسر داشتین ؟ نمیدونستم چند سالشه
=۶ میگم جیمین با تو چه نسبتی داره
-خب راستش شوهرمه
=چی شو ..شوهرته بچه چی بچه دارین
-نه تازه ازدواج کرده بودیم ولی الان حاملم
=اوه
بیاوریم بالا
=هیون عشق بابا
: سلام آبا خوبی خسته ای
=تو رو که دیدم انرژی گرفتم
:این خانم خوشگله چیه شیطون
=بلاچه به من میگی شیطون فسقلی
:هیح هیح
=خب معرفی میکنم پارک ا.ت منشیه جدیدم
:خیلی خوشگله ( تو گوش کوک زمزمه میکنه )
=اره خیلی ( اونم یواش میگه )
-خیلی کیوتی هیون جون
:اره من خیلی کیوتم و تو هم خیلی جذابی
=او او ببینم کی بهت یاد داده
:یونگی هیونگ
-آقای جئون ..
=کوک صدام کن راحت باش
-اممم کوک شی میگم همسرتون ناراحت نشن من اومدم اینجا
=همسرم فوت کرده
-اااا واقعا متاسفم من نمیدونستم ( هیچی هم نمیدونه )
=نه مشکلی نیست وقتی هیون به دنیا اومد فوت کرد ولی دیگه به نبودش عادت کردم
-خب راستش منو جیمین چهار ماه پیش ازدواج کردیم ولی خب به خاطر اختلاف سنیمون خوتنواده من مخالفت کردن
=“یعنی قراره با منم مخالفت کنن “ (تو ذهنش میگه )
=ولی خب بعد یه مدتی باهاش اوکی شدن و ما هم زندگی خوبی داشتیم ولی این اواخر نسبت بهم سر شده بود و تصمیم گرفتم سوپرایزش کنن و بهش بگم حاملم ولی خب دیشب نیومد خونه و امروز هم این جا دیدمش و عصبی شد که چرا اینجام
و فهمیدم پیشه لارا بوده انگاری و ..
=بهت خیانت کرده
-اوهوم
=ا.ت شی میتونم یه درخواستی ازت داشته باشم
-البته
=با من ازدواج میکنی
-چیییی
=همینی که شنیدی با من ازدواج میکنی
-من من نمیدونم چی بگم
=الان بهم جوابت رو نده روش فکر کن و بعدا بهم بگو یه هفته بهت محلت میدم و تا اون موقع خونه کیوتی و این هفته رو نمیای سرکار فهمیدی
-ولی
=هیش گفتم فهمیدی
-بله
«دو روز بعد »
اوفف چرا این چند روزه آنقدر حالم بده زبرتره برم دکتر
«مطب دکتر »
-خانم دکتر چیزی شده
@ خب راستش خبر خوبی براتون ندارم بچتون سقط شده
-چی
@ این چند روز اخیر فشار خیلی زیادی حتما ذوتون بوده و تو استرس شدیدی بودید
-میتونم در آینده حامله بشم
@بله بله میتونید
-م..منون پس من میرم
@فقط این چند روز رو خیلی مواظب خودت باش و یه برکه بهت میدم که باید چیکار بکنی
-چشم ممنون
« خونه کوک »
=ا.ت حالت خوبه
-بچم ..بچم مرد ( گریه )
:بابا …
=هیون تو برو بالا باشه
:باشه
=ا.ت عزیزم میشه از اول توضیح نفهمیدم یعنی چی که بچت مرد
-امروز یکم حالم بد بود برای همین رفتم دکتر و کفت بچم از استرس شدید خیلی وقته سقط شده ولی من دیر فهمیدم
=اوه خودت رو اذیت نکن هنوز جونی و کلی وقت داری پس مگران هیچی نباش
-مرسی که هستی و درباره اون سوال که چند روز پیش پرسیدی من ..من قبول میکنم
=کدوم سوالم ؟؟( پوزخند میزنه )
-یااا خودتو به اون راه نزن
=خب نفعهمیدم چیکار کنم
-پس بیخیال
=باشه باشه … عاشقتم ( کیس میرن)
-فقط باید از جیمین هم جداشم
=اونش با من خودتو اذیت نکن
-مرسی
«دو سال بعد »
-ایییی تند تر برو ایییییی
=آروم نفس عمیق بکش دم باز دم
-ایییییییی دیگه نمیتونم
=رسیدیم
-اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
«دو ساعت بعد »
که همون لحظه دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
] چیشد ( مامان کوک )
=حالش خوبه
*نگران نباشید هم اون فسقلی بامزه هم مامان خوشگلش سالمن دختر خیلی بامزه ای دارید
=خیلی ممنونم
]دیدی هردو سالمن پس جای نگرانی نیست پسرم
=مامان خیلی ترسیدم مثل یونا بشه ( زنش که مرد )
و از دستش بدم ( گریه )
و بعد از چند دقیقه به اتاقی که ا.ت بود رفتن و اون فسقلی رو آوردن پیش مامانش تا بهش شیر بده
=هی فسقلی اون کوچولایی که داری میخوری برای منه ها
-کوک جلو مامانت زشته ( آروم )
=وا خب بشنوه مگه چیه
](خنده )
=خیلی دوستون دارم
-ما هم تورو دوست داریم
و با خوبی و خوش زندگی کردن
و پایان
#بی_تی_اس
۶.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.