زندگی من قبل تو
زندگی من قبل تو
پارت اول
کوک ویو
تازه از آلمان برگشتم کره
یه حس به خونه برگشتن داره انگار
قبلا سئول خیلی حوصله سر بر بود اما انگار یه حسی دارم که اینبار اینجوری نیست......
ات ویو
هعییییی
امروز دوباره باید برم مدرسه
_:ات گمشو پاشو دیگه(داد)
ات:پاشدم ماماننننننن(عربده)
پاشدم رفتم یه چیزی خوردم و آماده شدم واسه رفتن به مدرسه
امروز قراره یکی اضافه بشه به کلاسمون
هعی
تعداد بیشتر اضطراب بیشتر
دیگه خسته شدم از این اضطراب اجتماعی
بهتره حرکت کنم که حداقل دیرم نشه
حوصله ی غرغر کردنای مدیرو ندارم
کوک ویو
آماده شدم که برم مدرسه
دقیقا روبه روی خودم جلوی در مدرسه یه دختری رو دیدم
خیلی دارک بود😑
رفتیم تو و هم زمان هم رفتیم تو دفتر مدیر
مدیر:خانم لی شما مدرسه رو به آقای جئون نشون بدید
امیدوارم دوستای خوبی بشید
ات:بیا بریم(سرد)
با اجازتون جناب
ات:خب اینجا سالن اجتماعاته
اینجام کتابخونست
اینجا هم سالن ورزشیه
کوک:اووووو
نمیگفتی نمیدونستم اینجا کجاست(با کنایه)
ات:خوبه پس به معلوماتت اضافه شد😎😏
نویسنده ویو
ات همه جای مدرسه رو به کوک نشون داد
و یکم دیر رسیدن به کلاس اما معلم چیزی نگفت
کوک خودشو معرفی کرد و از همون اول همه ی دخترا واسش غش و ضعف کردن(بله بله)
یه هفته گذشت و کوک و ات یه سره با هم مشکل داشتن
مثلا:
*فلش بک
ات:هاری بیا بریم کتابخونه
هاری:اوهوم بریم ات
ات:هاااااع(آب یخ ریخته شد روش)
ات از اون طرف دید که کوک داره پوزخند میزنه و میره تو کلاس
*فلش بک
ات:چرا کیف من خط خطیهههههههههه(عصبی و شوک)
کوک:😏هه
نمیدونم برو ببین کی کرده
*فلش بک
ات:این نامه چیه تو کیفم؟
بزا باز کنم ببینم
نامه:🤪😛🖕
ات:😑😑
*پایان فلش بک ها
(نکته:فلش بک ها تو روزهای جدان و هر روز این بلاها سر ات میومد)
کوک ویو
خیلی کیف میده وقتی ات رو اذیت میکنم
تازه دوست دخترم پیدا کردم
دو نفری ات رو اذیت میکنیم
وقتی عصبی میشه خیلی کیوته دلم میخواد بقولمش
اون اکیپ مدرسه هم که فعلا دارن ات رو اذیت میکنن
اما چند روزیه شروع کردن با در افتادن با من
*فلش بک
کوک داره پای تخته جواب سوال رو مینویسه
/:استاد جونگ کوک داره اشتباه مینویسه
_:نه خیر درسته
یعنی میشه بعد از اینکه نقشه مطالعات😑کشیدم بیام ببینم زیر لین پر کامنته؟
پارت اول
کوک ویو
تازه از آلمان برگشتم کره
یه حس به خونه برگشتن داره انگار
قبلا سئول خیلی حوصله سر بر بود اما انگار یه حسی دارم که اینبار اینجوری نیست......
ات ویو
هعییییی
امروز دوباره باید برم مدرسه
_:ات گمشو پاشو دیگه(داد)
ات:پاشدم ماماننننننن(عربده)
پاشدم رفتم یه چیزی خوردم و آماده شدم واسه رفتن به مدرسه
امروز قراره یکی اضافه بشه به کلاسمون
هعی
تعداد بیشتر اضطراب بیشتر
دیگه خسته شدم از این اضطراب اجتماعی
بهتره حرکت کنم که حداقل دیرم نشه
حوصله ی غرغر کردنای مدیرو ندارم
کوک ویو
آماده شدم که برم مدرسه
دقیقا روبه روی خودم جلوی در مدرسه یه دختری رو دیدم
خیلی دارک بود😑
رفتیم تو و هم زمان هم رفتیم تو دفتر مدیر
مدیر:خانم لی شما مدرسه رو به آقای جئون نشون بدید
امیدوارم دوستای خوبی بشید
ات:بیا بریم(سرد)
با اجازتون جناب
ات:خب اینجا سالن اجتماعاته
اینجام کتابخونست
اینجا هم سالن ورزشیه
کوک:اووووو
نمیگفتی نمیدونستم اینجا کجاست(با کنایه)
ات:خوبه پس به معلوماتت اضافه شد😎😏
نویسنده ویو
ات همه جای مدرسه رو به کوک نشون داد
و یکم دیر رسیدن به کلاس اما معلم چیزی نگفت
کوک خودشو معرفی کرد و از همون اول همه ی دخترا واسش غش و ضعف کردن(بله بله)
یه هفته گذشت و کوک و ات یه سره با هم مشکل داشتن
مثلا:
*فلش بک
ات:هاری بیا بریم کتابخونه
هاری:اوهوم بریم ات
ات:هاااااع(آب یخ ریخته شد روش)
ات از اون طرف دید که کوک داره پوزخند میزنه و میره تو کلاس
*فلش بک
ات:چرا کیف من خط خطیهههههههههه(عصبی و شوک)
کوک:😏هه
نمیدونم برو ببین کی کرده
*فلش بک
ات:این نامه چیه تو کیفم؟
بزا باز کنم ببینم
نامه:🤪😛🖕
ات:😑😑
*پایان فلش بک ها
(نکته:فلش بک ها تو روزهای جدان و هر روز این بلاها سر ات میومد)
کوک ویو
خیلی کیف میده وقتی ات رو اذیت میکنم
تازه دوست دخترم پیدا کردم
دو نفری ات رو اذیت میکنیم
وقتی عصبی میشه خیلی کیوته دلم میخواد بقولمش
اون اکیپ مدرسه هم که فعلا دارن ات رو اذیت میکنن
اما چند روزیه شروع کردن با در افتادن با من
*فلش بک
کوک داره پای تخته جواب سوال رو مینویسه
/:استاد جونگ کوک داره اشتباه مینویسه
_:نه خیر درسته
یعنی میشه بعد از اینکه نقشه مطالعات😑کشیدم بیام ببینم زیر لین پر کامنته؟
۱۱.۳k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.