رییس من
رییس من
پارت 14
زمان خال
ویو ا.ت
اوکی نو.ار هااااا رو برداشتم رفتم خونه یه راست رفتم دستشویی کارمو انجام دادم کوک داشت با تلفن صحبت میکرد اومدم بیرونو رفتم رو تخت و کیسه آبجوش رو گزاشتم رو دلم و خوابیدم
ویو کوک
یهو ا.ت اومد و تا بیام بهش سلام کنم گوشیم زنگ خورد یونگی بودن
یونگی:این شماره ه اسمش نامجونه و الان 21 سالشه و ازدواج کرده ولی طلاق گرفته
کوک:علیک سلام، ممنون
یونگی:خواهش بای
کوک:بای
رفتم بالا دیدم خوابه فردا شب میدونم باهاش چیکار کنم، دوس پسر داره و به من نمیگه، واقعا که ا.ت ساعت 10 شب بیدار شد و اومد پایین دید کوک داره تلویزیون میبینه رفتم یه شکلات برداشتم خوردم رفتم بقل کوک نشستم
کوک:اونجا نشین
ا.ت:چرا؟، بابا امروزو ولم کن بم گیر نده(عصبی.گوگولی )
کوک:*نگاهای ترسناک.وحشتناک*
ا.ت:باشه بابا، کجا بشینم پس؟ اوفففف
کوک:*اشاره به پاهاش*
ا. ت:نه نه نه، نگار تو کی هستی
کوک:
*برش میداره خودش ا.ت رو رو پاهاش میزاره *
ویو ا.ت
یه چیز سنگین و بزرگی زیرم حس کردم یه نگاه به پایین کردمو فهمیدم ، وایی فهمیدم
ویو کوک
فهمیدم یه چیزی اذیتش میکنه و میدونستم چیه به پایینش نگاه کردو فهمید
کوک: *خنده.پوزخند *
که یهو...
_______________________
بچه ها ممنون از حمایت هاتون خیلی خوب بود
پارت 14
زمان خال
ویو ا.ت
اوکی نو.ار هااااا رو برداشتم رفتم خونه یه راست رفتم دستشویی کارمو انجام دادم کوک داشت با تلفن صحبت میکرد اومدم بیرونو رفتم رو تخت و کیسه آبجوش رو گزاشتم رو دلم و خوابیدم
ویو کوک
یهو ا.ت اومد و تا بیام بهش سلام کنم گوشیم زنگ خورد یونگی بودن
یونگی:این شماره ه اسمش نامجونه و الان 21 سالشه و ازدواج کرده ولی طلاق گرفته
کوک:علیک سلام، ممنون
یونگی:خواهش بای
کوک:بای
رفتم بالا دیدم خوابه فردا شب میدونم باهاش چیکار کنم، دوس پسر داره و به من نمیگه، واقعا که ا.ت ساعت 10 شب بیدار شد و اومد پایین دید کوک داره تلویزیون میبینه رفتم یه شکلات برداشتم خوردم رفتم بقل کوک نشستم
کوک:اونجا نشین
ا.ت:چرا؟، بابا امروزو ولم کن بم گیر نده(عصبی.گوگولی )
کوک:*نگاهای ترسناک.وحشتناک*
ا.ت:باشه بابا، کجا بشینم پس؟ اوفففف
کوک:*اشاره به پاهاش*
ا. ت:نه نه نه، نگار تو کی هستی
کوک:
*برش میداره خودش ا.ت رو رو پاهاش میزاره *
ویو ا.ت
یه چیز سنگین و بزرگی زیرم حس کردم یه نگاه به پایین کردمو فهمیدم ، وایی فهمیدم
ویو کوک
فهمیدم یه چیزی اذیتش میکنه و میدونستم چیه به پایینش نگاه کردو فهمید
کوک: *خنده.پوزخند *
که یهو...
_______________________
بچه ها ممنون از حمایت هاتون خیلی خوب بود
۵.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.