پارت: ۷
پارت: ۷
ته: ا.ت گوش بدهههه اون ی هرزه به تمام معناست که تا فهمیده ما باهمیم اومده میونه مارو بهم بریزههه بفهمممم ... داد .....
ا.ت: دروغ نگو نگاه کن چه عکسی برام فرستاده اون جولیان(داد . گریع)
ته: ببینمش نگاه کردم دیدیم منو جولیا رو تخت بودیم ولی این من نبودم ... یعنی بودم اما من این کارو نکردممم .. ا.ت کار من نیستتتتت به خداااااا
ا.ت: انتظار داری باورت کنم استاد کیم.با داد گریع.
ته: ا.تتتت باور کننننن دارم جدی میگمممم
اوت: باشه بسه کات
..
..
..
سه روز بعد ویو :
ا.ت؛ بعد اون کار ته به بابام گفتم که میخوام برم فرانسه ادامه تحصیل بدم و اونم قبول کرد امروز پرواز داشتم
امروز پروازم بود و چمدونمو جمع کردم از خانواده ام خدافظی کردم و به سمت فرودگاه حرکت کردم
ته ویو :
تو این چند روز اصن خبری از ا.ت نبود و جواب تلفون هاشو نمیداد حتی از مدرسه رفته بود من تو این چند روز کارم فقط گریه بود هی مشروب میخوردم و سیگار میکشیدم چون آرومم میکرد هی موسیقی که یهو جونگ کوک زنگ زد
جونگ کوک: تهیونگ کدوم قبرستونی داری سیر میکنی بدو تو فرودگاه ا.ت داره میره فرانسه
ته: چی
کوک: اره بدوووو تا دیر نشده
ته : اوکی بای
کوک: بای ... بوق .. بوق
ته: لباسامو پوشیدم و با سرعت نور خودموزه فرودگاه رسوندم زمان پرواز به فرانسه رو از pihki فرودگاه پرسیدم و بهم گفت دارن میرن سری خودمو رسوندم که ا.تو دیدم ولی درو بستن ... سری داد زدم
ته : ا.تتتتتت نروووووو همش دروغ بودههههه ... با گریه داد...
ا.ت: با حس دلشوره ی بدی داشتم میرفتم و داشتم فک میکردم اگه دروغ باشه چی تو این فکرا بودم یهو صدای تهیونک رو پشتم شنیددم برگشتم و ی قطره اشک از چشام سر خورد پایین و دستمو تکون دادم و رفتم
ته: نهنههههههه ا.تتتتت نروووووووووووو
رفتم بیرون که دیدم هواپیما ا.ت از جلوم رد شد زانو زدم و گریه کردم
ته: ا.ت گوش بدهههه اون ی هرزه به تمام معناست که تا فهمیده ما باهمیم اومده میونه مارو بهم بریزههه بفهمممم ... داد .....
ا.ت: دروغ نگو نگاه کن چه عکسی برام فرستاده اون جولیان(داد . گریع)
ته: ببینمش نگاه کردم دیدیم منو جولیا رو تخت بودیم ولی این من نبودم ... یعنی بودم اما من این کارو نکردممم .. ا.ت کار من نیستتتتت به خداااااا
ا.ت: انتظار داری باورت کنم استاد کیم.با داد گریع.
ته: ا.تتتت باور کننننن دارم جدی میگمممم
اوت: باشه بسه کات
..
..
..
سه روز بعد ویو :
ا.ت؛ بعد اون کار ته به بابام گفتم که میخوام برم فرانسه ادامه تحصیل بدم و اونم قبول کرد امروز پرواز داشتم
امروز پروازم بود و چمدونمو جمع کردم از خانواده ام خدافظی کردم و به سمت فرودگاه حرکت کردم
ته ویو :
تو این چند روز اصن خبری از ا.ت نبود و جواب تلفون هاشو نمیداد حتی از مدرسه رفته بود من تو این چند روز کارم فقط گریه بود هی مشروب میخوردم و سیگار میکشیدم چون آرومم میکرد هی موسیقی که یهو جونگ کوک زنگ زد
جونگ کوک: تهیونگ کدوم قبرستونی داری سیر میکنی بدو تو فرودگاه ا.ت داره میره فرانسه
ته: چی
کوک: اره بدوووو تا دیر نشده
ته : اوکی بای
کوک: بای ... بوق .. بوق
ته: لباسامو پوشیدم و با سرعت نور خودموزه فرودگاه رسوندم زمان پرواز به فرانسه رو از pihki فرودگاه پرسیدم و بهم گفت دارن میرن سری خودمو رسوندم که ا.تو دیدم ولی درو بستن ... سری داد زدم
ته : ا.تتتتتت نروووووو همش دروغ بودههههه ... با گریه داد...
ا.ت: با حس دلشوره ی بدی داشتم میرفتم و داشتم فک میکردم اگه دروغ باشه چی تو این فکرا بودم یهو صدای تهیونک رو پشتم شنیددم برگشتم و ی قطره اشک از چشام سر خورد پایین و دستمو تکون دادم و رفتم
ته: نهنههههههه ا.تتتتت نروووووووووووو
رفتم بیرون که دیدم هواپیما ا.ت از جلوم رد شد زانو زدم و گریه کردم
۱۱.۷k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.