از هر خیالی که بنفشه ای سر می زند
از هر خیالی که بنفشه ای سر می زند
زندگی ام را برگ برگ روی میز می چینم
خدانگهدار 23 عُمر کاغذی من!
زندگی دولحظه است،
لحظهای که میخندی و ابرها
شبیه پرندهای عاشق میشوند...
و لحظهای که میرقصی و بادها
در تمام نیلبکها میوزند
و نخ بادبادکهای بُرده را
دوباره به انگشت کودکان گره میزنند
میان این دو لحظه گاهی
دنیا بهطرز عجیبی بزرگ میشود
و گاهی آنقدر کوچک که باور نمیکنی
شاید من سپیدبرفی ام!
اما دنیا جای خوبی برای رؤیاهای صورتی من نبود...
با این حال..
میخندم!
به فردای ناگزیر، پیش از آنکه دنیا برای من دیر شود...
میرقصم!
پیش از آنکه پروانهها
خاطرهء گلهای پیراهنم را
برای شکوفههای کوچک تعریف کنند...
امروز که رد پای خدا را در زندگی پیدا کردم..
فهمیدم میتوانم پاهایم را از گلیمم درازتر کنم!!
و خواسته هایم از قد خودم بزرگتر باشند!!
و حتی آرزوهای محالم!!
وقتی لبخند خدا را در میان دعاهایم دیدم..
"ترس" برایم معنایش را از دست داد..
و جایش را "ایمان" پر کرد...
هنوز از یاد نبرده ام...
چه گله هایی کردم برای سختی راه...
و خدا چگونه مرا به بالای کوه هدایت کرد...
دلخوشم به وعده ی خدا ...
دستانت را به من بده..
تا فتح کنی دنیا را...
و ممکن کنی، ناممکن ها را...
و بدست بیاوری...
دست نیافتنی ها را..
سلام 24'جدید...
این بار تو با من راه بیا...
لحظاتتون سرشار از یاد خدا
زندگی ام را برگ برگ روی میز می چینم
خدانگهدار 23 عُمر کاغذی من!
زندگی دولحظه است،
لحظهای که میخندی و ابرها
شبیه پرندهای عاشق میشوند...
و لحظهای که میرقصی و بادها
در تمام نیلبکها میوزند
و نخ بادبادکهای بُرده را
دوباره به انگشت کودکان گره میزنند
میان این دو لحظه گاهی
دنیا بهطرز عجیبی بزرگ میشود
و گاهی آنقدر کوچک که باور نمیکنی
شاید من سپیدبرفی ام!
اما دنیا جای خوبی برای رؤیاهای صورتی من نبود...
با این حال..
میخندم!
به فردای ناگزیر، پیش از آنکه دنیا برای من دیر شود...
میرقصم!
پیش از آنکه پروانهها
خاطرهء گلهای پیراهنم را
برای شکوفههای کوچک تعریف کنند...
امروز که رد پای خدا را در زندگی پیدا کردم..
فهمیدم میتوانم پاهایم را از گلیمم درازتر کنم!!
و خواسته هایم از قد خودم بزرگتر باشند!!
و حتی آرزوهای محالم!!
وقتی لبخند خدا را در میان دعاهایم دیدم..
"ترس" برایم معنایش را از دست داد..
و جایش را "ایمان" پر کرد...
هنوز از یاد نبرده ام...
چه گله هایی کردم برای سختی راه...
و خدا چگونه مرا به بالای کوه هدایت کرد...
دلخوشم به وعده ی خدا ...
دستانت را به من بده..
تا فتح کنی دنیا را...
و ممکن کنی، ناممکن ها را...
و بدست بیاوری...
دست نیافتنی ها را..
سلام 24'جدید...
این بار تو با من راه بیا...
لحظاتتون سرشار از یاد خدا
۱.۳k
۲۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.