part 25

قلب = من... عاشق شدم دوباره ....متاسفم
مغز = قلببب ...به خودت بیا ...بس کن ...نذار اون اشتباه دوبا.... //حرفش نصفه موند //
قلب = ولی دیگه دیره ...من نمیتونم جلوی احساساتمو بگیرم ...تموم شد
مغز = باشه ...تو بردی ...ولی اگه هر اتفاقی برات بیوفته من مسئولش نیستم ...این حرفمو فراموش نکن...
برمیگردیم ویو یوری =
دستمو اروم به سمت صورت هان بردم تا نوازشش کنم ولی با تکون خوردنش سریع دستمو عقب کشیدم و خودمو زدم به خواب که بیدار شد ...
ویو هان =
از خواب بیدار شدم و به محض باز شدن چشمام با صورت زیبای یوری مواجه شدم ... خدایا ...یعنی یه انسان چقدر میتونه زیبا باشه ...اصلا احساس میکنم من با یه انسان طرف نیستم ..این فرد یه فرشتس... یعنی کی میتونم بهش بگم ...اگه بگم قبول میکنه ...اگه ردم کنه دوباره مثل قبل باهام رفتار میکنه ...با ازم زده میشه و باهام سرد برخورد میکنه ...ذهنم پر شده بود از این سوالای مزخرف که نمیذاشت درست فکر کنم ...تو افکارم بودم که دیدم یوری داره بیدار میشه ...
هان = های پرنسس...
یوری = یااااا ...با این اسم صدام نکن ...ادم باش ...
هان = باشه پرنسس ...
یوری = میخوای نشون بدم کی پرنسسه ...
هان = نه نه غلط کردم ...
// داشتین حرف میزدید که یهو در با شدت باز شد و هیونجین و جونگین وارد شدن ...//
جونگین = صبح بخیررررررررر //داد //
هیون= //بدو بدو میاد میپره رو تخت و اب میریزه رو سر جفتتون که پامیشی و با شتاب میوفتی دنبال هیونجین و جونگین //
یوری = هی یتیم وستا ببینم ...
هیون= //داره پاره میشه از خنده و همزمان داره فرار میکنه ...//
یوری = حیوون های رام شده واستید بینم

_____________________________________
عشقای من لایک و کامنت یادتون نره، باشه؟! 🥺💙
دیدگاه ها (۱۲)

part 26

part 27

part 24

part 23

part25🦋&داداش-خوشگلم تو چرا بیدار شدی برو بخواب &شما خودتون ...

#شش_پارتی#هیونجین #درخواستی p⁵وقتی میفهمه بارداری... نگاش کر...

P¹³که دستم رو گرفت و رو به خودش کرد+ چرا داشتی نگام میکردی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط