آدم برفی
آدم برفی
دوباره، غروب است و غروب...
هنوز که هنوز است
آهسته و به تدریج
برف می بارد...
سرد است.
من خفه ام، تلویزیون خاموش است
تو نیستی
سیگار در ادامه ی سیگار
قهوه در ادامه ی قهوه
دلم برایت تنگ شده است!
کجایی تو؟
در روشنایی کدام سرو کوهی؟
در رقصارقص کدام میدان؟
بر کدام لبه و کناره ای؟
بیا ای برّه ی من!
کجایی تو؟
در برف های کدام طرف؟
در خواب های کدام شعر؟
در گل و نقش های کدام قالی؟
چه درّه ای؟ چه کوهی؟ چه سمتی؟
هنوز که هنوز است
آرام و یکنواخت برف می بارد...
هوهوکنان است سیاه باد
شب حکم عقربی را دارد در کنار شیشه ی پنجره
ئه لێ لێ! حسابی تکیده و خمیده شده ام
لێ لێ! لێ لێ!
لێ لێ! لێ لێ!
کو، چه برفی؟ نه...نه
این نمک است که می بارد بر زخم هایم!
هنوز که هنوز است،
آهسته آهسته
برف می بارد...
سرد است.
من خفه ام، تلویزیون خاموش است
تو نیستی
دل آدم برفی ای چون من
برایت تنگ شده است!
دوباره، غروب است و غروب...
هنوز که هنوز است
آهسته و به تدریج
برف می بارد...
سرد است.
من خفه ام، تلویزیون خاموش است
تو نیستی
سیگار در ادامه ی سیگار
قهوه در ادامه ی قهوه
دلم برایت تنگ شده است!
کجایی تو؟
در روشنایی کدام سرو کوهی؟
در رقصارقص کدام میدان؟
بر کدام لبه و کناره ای؟
بیا ای برّه ی من!
کجایی تو؟
در برف های کدام طرف؟
در خواب های کدام شعر؟
در گل و نقش های کدام قالی؟
چه درّه ای؟ چه کوهی؟ چه سمتی؟
هنوز که هنوز است
آرام و یکنواخت برف می بارد...
هوهوکنان است سیاه باد
شب حکم عقربی را دارد در کنار شیشه ی پنجره
ئه لێ لێ! حسابی تکیده و خمیده شده ام
لێ لێ! لێ لێ!
لێ لێ! لێ لێ!
کو، چه برفی؟ نه...نه
این نمک است که می بارد بر زخم هایم!
هنوز که هنوز است،
آهسته آهسته
برف می بارد...
سرد است.
من خفه ام، تلویزیون خاموش است
تو نیستی
دل آدم برفی ای چون من
برایت تنگ شده است!
- ۴۹۹
- ۲۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط