--پارت آخر part ⁵⁷💕🐻فص دوم
تهیونگ « چرا؟ چیزی شده؟
آچا « میخوام روز اول مدرسه ام شما هم کنارم باشید
کیم سو « جفتشون رو آزاد میکنم هیچ بهونه ای ندارن که نیاین
تهیونگ « یاع پدر
آچا « با خوشحالی پدر بزرگ رو بوسیدم و بعد از اینکه آماده شدم همراه بابا و آبی به طرف مدرسه رفتیم....
_بعد از اتمام اون ماموریت همه شون ارتقای مقام گرفتن و اونقدر قوی شده بودن که تمام باند های خلافکار ازشون میترسیدن! آچا دیگه ترس اینو نداشت که توی مدرسه بهش بگن مادری نداره و مسخره اش کنن.... کاترین مثل مادر مراقبش بود و حواش رو داشت.... و اما تهیونگ و کاترین! بهترین دادستان و دادیاری بودن که یه کشور میتونست داشته باشه !
آچا « میخوام روز اول مدرسه ام شما هم کنارم باشید
کیم سو « جفتشون رو آزاد میکنم هیچ بهونه ای ندارن که نیاین
تهیونگ « یاع پدر
آچا « با خوشحالی پدر بزرگ رو بوسیدم و بعد از اینکه آماده شدم همراه بابا و آبی به طرف مدرسه رفتیم....
_بعد از اتمام اون ماموریت همه شون ارتقای مقام گرفتن و اونقدر قوی شده بودن که تمام باند های خلافکار ازشون میترسیدن! آچا دیگه ترس اینو نداشت که توی مدرسه بهش بگن مادری نداره و مسخره اش کنن.... کاترین مثل مادر مراقبش بود و حواش رو داشت.... و اما تهیونگ و کاترین! بهترین دادستان و دادیاری بودن که یه کشور میتونست داشته باشه !
۴۷۷.۲k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.