--پارت آخر part ⁵⁷💕🐻فص دوم

تهیونگ « چرا؟ چیزی شده؟
آچا « میخوام روز اول مدرسه ام شما هم کنارم باشید
کیم سو « جفتشون رو آزاد میکنم هیچ بهونه ای ندارن که نیاین
تهیونگ « یاع پدر
آچا « با خوشحالی پدر بزرگ رو بوسیدم و بعد از اینکه آماده شدم همراه بابا و آبی به طرف مدرسه رفتیم....
_بعد از اتمام اون ماموریت همه شون ارتقای مقام گرفتن و اونقدر قوی شده بودن که تمام باند های خلافکار ازشون میترسیدن! آچا دیگه ترس اینو نداشت که توی مدرسه بهش بگن مادری نداره و مسخره اش کنن.... کاترین مثل مادر مراقبش بود و حواش رو داشت.... و اما تهیونگ و کاترین!  بهترین دادستان و دادیاری بودن که یه کشور میتونست داشته باشه !
دیدگاه ها (۱۹۵)

بچه ها ببخشید ویسگونم پاک شده بود ... نتم خیلی ضعیفه برای هم...

🔪🗿🥲😭من مقصر نیستم از عصر اینجوریه

part ⁵⁶🐻💕فصل دوم

🥲🤌اره کراش زدم رو صداش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط