تا هیاهوی ریل می آمد

تا هیاهوی ریل می آمد
می دویدم تو را نگه دارم
حال و روزم مگر چقدر ابری است
که پس از هر قطار می بارم!
در تمام قطار ها مُردم
زندگی در خیال یعنی این
آخرین کوپه هم تو را کم داشت
آرزوی محال یعنی این!

#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۱۱)

خوابم برده بود...جایی بین عقربه های ساعتو خواب دیدمکشته ام ث...

چشمان تو صد طعنه به شیطان رجیم استلب‌ها چو عقیقِ جگری "ناز و...

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺕ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ؟ !ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺑﺎﺟﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۴‏« ﺿﻤﻦ ﻋﺮﺽ ﺗﺒﺮﯾﮏ...

ریحانه در دفتر مجله معذب بود. گفتم راحت باش. زیر چشمانش گود ...

یک بار پرسیدی که چرا خود را دیوانه ی تو خطاب میکنم، آنگاه با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط