black flower(p,309)
black flower(p,309)
جونگکوک: هیسسس.... یکم ساکت باش تهیونگ اگه یه بار دیگه اون پرستار بیاد هر دومون رو از اینجا بیرون میکنه.
جونگ کوک هشدار داد و تهیونگ موهای پسر بزرگتر رو محکم کشید.
تهیونگ: اگه یه بار دیگه با من اینجوری حرف بزنی ،جئون گردنت رو میشکنم.
جونگ کوک سعی کرد پوزخندش رو مخفی کنه و نگاهی به صورت اخم الود امگا انداخت و سرش رو تکون داد.
جونگکوک: فکر میکرد تهیونگ بالاخره قبولش کرده اما هنوزم جئون صداش می کرد...🧠
اصلا بهش علاقه ای داشت؟🧠
نه..🧠
دیگه نمیتونست تحمل کنه واقعا میخواست از احساسات تهیونگ با خبر بشه بدون توجه به دردش از تهیونگ فاصله گرفت .
دوباره میتونست کارش رو از سر بگیره اما فعلا جواب سوالش مهمتر بود.
جونگکوک: تهیونگ...
تو صورت تهیونگ نگاه کرد.
جوحگکوک: اصلا منو دوست داری؟
با یه لحن ناراحت پرسید و ابروهای تهیونگ از تعجب بالا پرید.
تهیونگ: چی؟ این چه سوالیه که تو این موقعیت میپرسی
تهیونگ پاهاش رو بهم چسبوند و سعی کرد دردش رو نادیده بگیره.
جونگکوک: برام مهمه تهیونگ... دوستم داری یا نه؟
تهیونگ با تعجب چند بار پلک زد و جونگکوک حرفش رو ادامه داد.
جونگکوک: میدونی تهیونگ شک دارم اصلا دوستم داشته باشی.... اصلا تا حالا چند بار منو به اسم صدا کردی؟ فکر نمیکنم به تعدا انگشتای دست هم برسه.
جونگکوک: هیسسس.... یکم ساکت باش تهیونگ اگه یه بار دیگه اون پرستار بیاد هر دومون رو از اینجا بیرون میکنه.
جونگ کوک هشدار داد و تهیونگ موهای پسر بزرگتر رو محکم کشید.
تهیونگ: اگه یه بار دیگه با من اینجوری حرف بزنی ،جئون گردنت رو میشکنم.
جونگ کوک سعی کرد پوزخندش رو مخفی کنه و نگاهی به صورت اخم الود امگا انداخت و سرش رو تکون داد.
جونگکوک: فکر میکرد تهیونگ بالاخره قبولش کرده اما هنوزم جئون صداش می کرد...🧠
اصلا بهش علاقه ای داشت؟🧠
نه..🧠
دیگه نمیتونست تحمل کنه واقعا میخواست از احساسات تهیونگ با خبر بشه بدون توجه به دردش از تهیونگ فاصله گرفت .
دوباره میتونست کارش رو از سر بگیره اما فعلا جواب سوالش مهمتر بود.
جونگکوک: تهیونگ...
تو صورت تهیونگ نگاه کرد.
جوحگکوک: اصلا منو دوست داری؟
با یه لحن ناراحت پرسید و ابروهای تهیونگ از تعجب بالا پرید.
تهیونگ: چی؟ این چه سوالیه که تو این موقعیت میپرسی
تهیونگ پاهاش رو بهم چسبوند و سعی کرد دردش رو نادیده بگیره.
جونگکوک: برام مهمه تهیونگ... دوستم داری یا نه؟
تهیونگ با تعجب چند بار پلک زد و جونگکوک حرفش رو ادامه داد.
جونگکوک: میدونی تهیونگ شک دارم اصلا دوستم داشته باشی.... اصلا تا حالا چند بار منو به اسم صدا کردی؟ فکر نمیکنم به تعدا انگشتای دست هم برسه.
- ۴۶۷
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط