black flower(p,310)
black flower(p,310)
تهیونگ نگاهی به سر تا پای آلفا انداخت و سرش رو با گیجی خاروند.
تهیونگ: چرا جونگ کوک اینقدر ناگهانی عجیب رفتار می کرد؟🧠
تهیونگ: حالت خوبه؟
جونگ کوک سرش رو به چپ و راست تکون داد.
جونگکوک فقط میخواست یه دوست دارم ساده از دهن جفتش بشنوه و دوباره مشغول لذت دادن به خودش و امگا بشه اما تهیونگ دهنش رو بسته نگه داشته بود و چیزی رو که دلش می خواست بهش نمی گفت.
جونگکوک: نه... خوب نیستم جفتم دوستم نداره آلفاشو دوست نداره.... چطور انتظار داری خوب باشم...؟
با ناراحتی گفت و یه قدم دیگه از پسر کوچیکتر فاصله گرفت.
تهیونگ نگاهی به زمین انداخت و موهاش رو از پیشونیش کنار زد.
نمی دونست چرا جونگ کوک این بحث رو پیش آورده دلیلش هرچی که بود حس خوبی نداشت.
تهیونگ: من هیچ وقت نگفتم که.....
جونگ کوک بهش فرصت نداد که حرفش رو کامل کنه.
جونگکوک: تو هیچ وقت علاقه ات رو به من نشون ندادی تهیونگ...
به سمت در قدم برداشت.
جونگکوک : من تنهات میذارم با خودت فکر کن ببین منو دوست داری یا نه... هر چند(سرد)
مکثی کرد و سرش رو با تاسف تکون داد.
جونگکوک: هر چند تو منو فقط به خاطر بدنم میخوای(سرد)
گفت و با ناراحتی تهیونگ رو که با یه صورت متعجب و با ابروهای بالا پریده بهش زل زده بود رو تنها گذاشت.
تهیونگ از روی تخت پایین اومد و از یخچال کوچیک اتاق یه بطری آب برداشت درش رو باز کرد و یه نصف....
تهیونگ نگاهی به سر تا پای آلفا انداخت و سرش رو با گیجی خاروند.
تهیونگ: چرا جونگ کوک اینقدر ناگهانی عجیب رفتار می کرد؟🧠
تهیونگ: حالت خوبه؟
جونگ کوک سرش رو به چپ و راست تکون داد.
جونگکوک فقط میخواست یه دوست دارم ساده از دهن جفتش بشنوه و دوباره مشغول لذت دادن به خودش و امگا بشه اما تهیونگ دهنش رو بسته نگه داشته بود و چیزی رو که دلش می خواست بهش نمی گفت.
جونگکوک: نه... خوب نیستم جفتم دوستم نداره آلفاشو دوست نداره.... چطور انتظار داری خوب باشم...؟
با ناراحتی گفت و یه قدم دیگه از پسر کوچیکتر فاصله گرفت.
تهیونگ نگاهی به زمین انداخت و موهاش رو از پیشونیش کنار زد.
نمی دونست چرا جونگ کوک این بحث رو پیش آورده دلیلش هرچی که بود حس خوبی نداشت.
تهیونگ: من هیچ وقت نگفتم که.....
جونگ کوک بهش فرصت نداد که حرفش رو کامل کنه.
جونگکوک: تو هیچ وقت علاقه ات رو به من نشون ندادی تهیونگ...
به سمت در قدم برداشت.
جونگکوک : من تنهات میذارم با خودت فکر کن ببین منو دوست داری یا نه... هر چند(سرد)
مکثی کرد و سرش رو با تاسف تکون داد.
جونگکوک: هر چند تو منو فقط به خاطر بدنم میخوای(سرد)
گفت و با ناراحتی تهیونگ رو که با یه صورت متعجب و با ابروهای بالا پریده بهش زل زده بود رو تنها گذاشت.
تهیونگ از روی تخت پایین اومد و از یخچال کوچیک اتاق یه بطری آب برداشت درش رو باز کرد و یه نصف....
- ۹۶۱
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط