رمان
#رمان
#BTS
#part:۲۲
*ویو سارا*
لیدر گروه شاکسی:خب نظرتون چیه یک مسابقه به عنوان بازی بزاریم؟هرکس برنده شد برا همه بستنی میاره
نامجون بهم نگاه کرد و گفت:نظرت چیه؟
سارا:فقط ۱۰ دقیقه چون کار داریم
نامجون:اوکی
بعد نامجون روبه لیدر کرد و با لحن مهربونی گفت:من موافقم،نظرتون چیه بچه ها؟(رو به اعضا)
اعضا:اوکی
دوتا گروه رو به هم ایستادن و بهم تعظیم کردن و شروع کردن
من از قبل میدونستم بی تی اس برندس برا همین سخت نگرفتم و قبول کردم
با اینحال هنوز نسبت به لیدر اون گروه احساس خوبی ندارم
خلاصه رقص تموم شد و مثل همیشه بی تی اس برندست
لیدر اون گروه سعی میکرد خشمش رو نشون نده اما من خشم غیر قابل کنترلشو توی چشماش دیدم
بله همونطور که حدس زدم اون به بی تی اس حسادت میکنه اونم خیلی زیاد
خیلی سرد نگاهش میکردم که با یک لبخند کاملا فیک و تعصبی که پشت این لبخند پنهان بود به حرف اومد
لیدر:اوه مسابقه ی خیلی خوبی بود خوشحال شدم باهاتون مسابقه دادم
نامجون:بله ماهم خوشحال شدیم،بازی باحالی بود
و حتی طرز صحبتش هم فرق میکنه اون گفت مسابقه اما نامجون با مهربونیت گفت بازی
سارا:خب دیگه ماهم کم کم بریم
اعضا وسایلشونو جمع کردن و از اتاق زدن بیرون، منم نگاه های تعصبی و نفرت و حسادت اون لیدر رو احساس میکردم و رفتم بیرون
خلاصه سوار ون شدیم و به سمت یک رستوران حرکت کردیم
جین:وای اینقدر رقصیدم که هم کمرم درد گرفت هم خیلی گرسنم شد
جونگکوک:هیونگ تو دقیقا کی گرسنه نبودی؟
جین:یااااا چه ربطی داره اون همه رقص آدم رو گرسنه میکنه
کوک:اره اره
سارا:خب دیگه کافیه باز شما دوتا شروع نکنید
تهیونگ:اره راست میگه شروع نکنید
سارا:تهیونگ چرا کمربند نزدی
تهیونگ:خوشم نمیاد اذیت میکنه
سارا:نمیشه باید بزنی
تهیونگ:نمیخوام
سارا:باید بزنی
جین:کی تازه میخواست جلو ما رو بگیره تا مثلا بحث نکنیم اما الان داره بحث میکنه؟
کوک:اره علکی به ما میگید و خودتونو ببینید؟
سارا:پس جونگکوک لطفا بزور کمربند تهیونگو ببند
تهیونگ:کوک هیچکاری که من نخوام رو برام انجام نمیده
کوک:ببخشید ولی اینبار مجبورم
تهیونگ:یاااااا نمیخوااااام
خلاصه کوک کمربند تهیونگو زد بعدش بودمشون رستوران و غذا خوردن دیگه ساعت۶ شده بود
تا خونه یکم راه طولانی بود برا همین شوگا تو مسیر خوابید نامجون و جی هوپ هم خوابیدن اخه واقعا خسته شده بودن
۴تاشون بیدار مونده بودن که همینطور حرف میزدن و سر منو خوردن
سارا:اگه ساکت نشید من پیاده میشم میزارم شما رانندگی کنید، کشتینم خو یکم ساکت شید اه
جین:عه واقعا زیاد حرف زدیم
سارا:نه فقط یک کوچولو حرف زدید،،بامن شوخی میکنی؟
جونگکوک:میگم من بستنی میخوام،اجازه ندادی گروه شاکس برامون بستنی بیاره
سارا:خوب کار کردم ساکت شو تا برات شیرموز بیارم
کوک:عه واقعا چشم من دیگه ساکتم
تهیونگ:من میخوام سریال نگاه کنم نت ندارم،سارا نت داری وصلم کنی
سارا:تو ماشین به گوشی نگاه کنی سرگیجه میگیری
تهیونگ:چیزیم نمیشه
سارا:حوصله ندارم بحث کنم هرکار میخوای بکن وای فای رو روشن کردم
تهیونگ:مرسی
جیمین:میگم چیزه؟
سارا:بله؟چی میخوای؟
جیمین:احیانا یکم حتی یک کوچولو همراهت موچی نیاوردی یکمممم یدونه یا دوتا
سارا:توی کیفم دارم
جیمین:میشه بهم بدی
سارا:بگیر
جیمین:مرسی
سارا:جیمین از همتون قانع تر و بهتره یکم ازش یاد بگیرید لجبازی هم زیاد خوب نیستااااا
#BTS
#part:۲۲
*ویو سارا*
لیدر گروه شاکسی:خب نظرتون چیه یک مسابقه به عنوان بازی بزاریم؟هرکس برنده شد برا همه بستنی میاره
نامجون بهم نگاه کرد و گفت:نظرت چیه؟
سارا:فقط ۱۰ دقیقه چون کار داریم
نامجون:اوکی
بعد نامجون روبه لیدر کرد و با لحن مهربونی گفت:من موافقم،نظرتون چیه بچه ها؟(رو به اعضا)
اعضا:اوکی
دوتا گروه رو به هم ایستادن و بهم تعظیم کردن و شروع کردن
من از قبل میدونستم بی تی اس برندس برا همین سخت نگرفتم و قبول کردم
با اینحال هنوز نسبت به لیدر اون گروه احساس خوبی ندارم
خلاصه رقص تموم شد و مثل همیشه بی تی اس برندست
لیدر اون گروه سعی میکرد خشمش رو نشون نده اما من خشم غیر قابل کنترلشو توی چشماش دیدم
بله همونطور که حدس زدم اون به بی تی اس حسادت میکنه اونم خیلی زیاد
خیلی سرد نگاهش میکردم که با یک لبخند کاملا فیک و تعصبی که پشت این لبخند پنهان بود به حرف اومد
لیدر:اوه مسابقه ی خیلی خوبی بود خوشحال شدم باهاتون مسابقه دادم
نامجون:بله ماهم خوشحال شدیم،بازی باحالی بود
و حتی طرز صحبتش هم فرق میکنه اون گفت مسابقه اما نامجون با مهربونیت گفت بازی
سارا:خب دیگه ماهم کم کم بریم
اعضا وسایلشونو جمع کردن و از اتاق زدن بیرون، منم نگاه های تعصبی و نفرت و حسادت اون لیدر رو احساس میکردم و رفتم بیرون
خلاصه سوار ون شدیم و به سمت یک رستوران حرکت کردیم
جین:وای اینقدر رقصیدم که هم کمرم درد گرفت هم خیلی گرسنم شد
جونگکوک:هیونگ تو دقیقا کی گرسنه نبودی؟
جین:یااااا چه ربطی داره اون همه رقص آدم رو گرسنه میکنه
کوک:اره اره
سارا:خب دیگه کافیه باز شما دوتا شروع نکنید
تهیونگ:اره راست میگه شروع نکنید
سارا:تهیونگ چرا کمربند نزدی
تهیونگ:خوشم نمیاد اذیت میکنه
سارا:نمیشه باید بزنی
تهیونگ:نمیخوام
سارا:باید بزنی
جین:کی تازه میخواست جلو ما رو بگیره تا مثلا بحث نکنیم اما الان داره بحث میکنه؟
کوک:اره علکی به ما میگید و خودتونو ببینید؟
سارا:پس جونگکوک لطفا بزور کمربند تهیونگو ببند
تهیونگ:کوک هیچکاری که من نخوام رو برام انجام نمیده
کوک:ببخشید ولی اینبار مجبورم
تهیونگ:یاااااا نمیخوااااام
خلاصه کوک کمربند تهیونگو زد بعدش بودمشون رستوران و غذا خوردن دیگه ساعت۶ شده بود
تا خونه یکم راه طولانی بود برا همین شوگا تو مسیر خوابید نامجون و جی هوپ هم خوابیدن اخه واقعا خسته شده بودن
۴تاشون بیدار مونده بودن که همینطور حرف میزدن و سر منو خوردن
سارا:اگه ساکت نشید من پیاده میشم میزارم شما رانندگی کنید، کشتینم خو یکم ساکت شید اه
جین:عه واقعا زیاد حرف زدیم
سارا:نه فقط یک کوچولو حرف زدید،،بامن شوخی میکنی؟
جونگکوک:میگم من بستنی میخوام،اجازه ندادی گروه شاکس برامون بستنی بیاره
سارا:خوب کار کردم ساکت شو تا برات شیرموز بیارم
کوک:عه واقعا چشم من دیگه ساکتم
تهیونگ:من میخوام سریال نگاه کنم نت ندارم،سارا نت داری وصلم کنی
سارا:تو ماشین به گوشی نگاه کنی سرگیجه میگیری
تهیونگ:چیزیم نمیشه
سارا:حوصله ندارم بحث کنم هرکار میخوای بکن وای فای رو روشن کردم
تهیونگ:مرسی
جیمین:میگم چیزه؟
سارا:بله؟چی میخوای؟
جیمین:احیانا یکم حتی یک کوچولو همراهت موچی نیاوردی یکمممم یدونه یا دوتا
سارا:توی کیفم دارم
جیمین:میشه بهم بدی
سارا:بگیر
جیمین:مرسی
سارا:جیمین از همتون قانع تر و بهتره یکم ازش یاد بگیرید لجبازی هم زیاد خوب نیستااااا
۵.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.