black flower(p,167)

black flower(p,167)

نمی دونست جواب آقای هان رو چی بده؟
و با پسرش چی کار کنه؟
بهتر بود بعدا خوب به این موضوع فکر میکرد و زودتر تصمیم می گرفت....


تهیونگ: جئون تو میدونی لباسای من کجان؟


برای اینکه به خونش بره به لباسای خودش که از صبح خبری ازشون نبود نیاز داشت....

جونگ کوک شونه هاش رو بالا انداخت.


جونگکوک: نمی دونم.... باید تو اتاق مهمان باشن.

تهیونگ موهای نقره ایش رو از جلوی چشم راستش کنار زد.


چطور امکان نداشت؟
یعنی لباساش ناپدید شده بودند؟🧠


نه حتی فکر کردن بهش هم مسخره به نظر می رسید.

بدون اینکه به جونگ کوکی که تا کمر تو یخچال خم شده بود
و یه سیب بزرگ رو گاز می زد،
اهمیت بده به سمت اتاق مهمان قدم برداشت....

یه بار دیگه هم اونجا رو چک میکرد....
اگه لباساش رو پیدا نمی کرد
مجبور بود با لباسای قرضیش به خونش برگرده.... چه خجالت آور....
دیدگاه ها (۱۲)

black flower(p,168)

black flower(p,169)

black flower(p,166)

black flower(p,165)

black flower(p,215)

black flower(p,319)

black flower(p,238)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط