black flower(p,319)

black flower(p,319)



تهیونگ: کار؟ چه کاری؟

تهیونگ پیشونیش رو خاروند و جونگ کوک یه نفس عمیق کشید.

جونگکوک: فکر کردن در مورد اینکه چه احساسی نسبت به من داری و اینکه رابطمون برات چیه؟

به تهیونگ گفت و برای چند لحظه به دهن امگا زل زد اما هیچ صدایی ازش خارج نشد.

جونگکوک: درست حدس میزد.
تهیونگ هیچ احساسی بهش نداشت.🧠

جونگکوک: باشه....

مکثی کرد پشتش رو تهیونگ کرد و ازش فاصله گرفت.

جونگکوک:چی میخوری؟

بدون اینکه سرش رو به طرف امگا برگردونه و بهش نگاه کنه با یه لحن سرد سوال کرد و دستاش رو داخل جیب لباسش فرو کرد.

تهیونگ: دو کبوکی پنیری

تهیونگ بدون اینکه فکر کنه گفت و جونگ کوک سرش رو آروم تکون داد.

جونگکوک: همین؟ چیز دیگه نمی خوای؟

تهیونگ: نه.... دو کبوکی خوبه اما شاید یکم جاجانگمیون هم بد نباشه.

پسر کوچیکتر با یه لحن مردد گفت و به جای خالی جونگ کوک خیره شد.

می دونست آلفا منتظر شنیدن چه حرفی بود اما خودش رو به نفهمیدن زده بود.

تهیونگ پاهاش رو داخل شکمش جمع کرد و لباش رو هم فشار داد.

شاید نشون نمی داد اما هنوز هم با باردار شدنش به خوبی کنار نیومده بود و از چیزی که جونگ کوک تو شکمش گذاشته بود می ترسید.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,320)

black flower(p,321)

black flower(p,318)

ناشناس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط