part
part 4
اینم قول چهل تا شدنمون عشقاااااا : ) 🦋💫
جیمین : هیچی جونگ کوک بهم گفت یه سوپرایز داره منم اومدم ...
یهو صدای زنگ در اومد
زنگ ...... زنگ .......
رفتم باز کنم
کی بود ؟!
در رو باز کردم که یهو هایون با یه
قیافه ی هپی و خوشحال پرید بغلم و گفت
هایون : سلام عشقممممم !
هه .... عشقم ..... ؟!
ریلی ؟
دوستی چند سالمونو به یه آدم چند روزه فروخت و منو نابود کرد
الان عشقم ....؟!
هایون : خوب خانم جئون کجاست ؟!.....
کوکی کووو...
بچها کوشننننن ....؟!
(با داد )
با اون صدای مزخرف رو مخش
هی جیغ میزد خوب چون حالم ازش بهم و دوست پسرش هم هست ...
ول باو ...
خواستم در رو ببندم که یک صدا اومد از ته راهرو اومد کیا بودن یعنی ؟!
سرمو کردم از در بیرون که یهو
یونگی و هه یونگ رو دیدم
که یهو هه یونگ دستشو بلند کرد ...
و اومد سمتم
هه یونگ : سلام خوبی؟.....
ا.ت : آره
با اون لبخند فیک همیشگی
در رو بستم
و بهشون گفتم بشینن
یونگی : کوک کجاست ؟!
ا.ت : مثل این اردکا تو وانه
الان ده ساعته تو حمومه !
میرم صداش کنم
رفتم سمت در که صداش کنم که یهو یه صدای عجیب اومد
که کوک داشت با یکی حرف میزد
کوک : دوست دارم
مراقب خودت باش هانی :)
داشت میومد بیرون که من رفتم تو اتاقم و گفتم
یعنی رل زده ؟!
پس چرا به من نگفته ؟!.....
که یهو صدا هایون منو از فکر آورد بیرون
هایون : عشقققققممم ( جیغ )
من سریع رفتم شلوارمو پوشیدم که بفهمن دارم آماده میشم
تیپ خفنی بود
یه شلوار بگ
یه لباس اور سایز
و کفش های اسپرت و یه باکت هت
رفتم سمت میز آرایش
و یکم خط چشم کشیدمو و یکم تینت زدم عالی بود
ا.ت : خوب بریم
صدای زنگ در اومد
کی بود ؟!
در رو باز کردن
که صدای یکی اومد فک کنم
تهیونگ : سلام ببخشید منتظرتون گذاشتم... : )
فالو یادتون نره
کامنت هم بزارید
تا پارت بعد
:)🦋🖇
اینم قول چهل تا شدنمون عشقاااااا : ) 🦋💫
جیمین : هیچی جونگ کوک بهم گفت یه سوپرایز داره منم اومدم ...
یهو صدای زنگ در اومد
زنگ ...... زنگ .......
رفتم باز کنم
کی بود ؟!
در رو باز کردم که یهو هایون با یه
قیافه ی هپی و خوشحال پرید بغلم و گفت
هایون : سلام عشقممممم !
هه .... عشقم ..... ؟!
ریلی ؟
دوستی چند سالمونو به یه آدم چند روزه فروخت و منو نابود کرد
الان عشقم ....؟!
هایون : خوب خانم جئون کجاست ؟!.....
کوکی کووو...
بچها کوشننننن ....؟!
(با داد )
با اون صدای مزخرف رو مخش
هی جیغ میزد خوب چون حالم ازش بهم و دوست پسرش هم هست ...
ول باو ...
خواستم در رو ببندم که یک صدا اومد از ته راهرو اومد کیا بودن یعنی ؟!
سرمو کردم از در بیرون که یهو
یونگی و هه یونگ رو دیدم
که یهو هه یونگ دستشو بلند کرد ...
و اومد سمتم
هه یونگ : سلام خوبی؟.....
ا.ت : آره
با اون لبخند فیک همیشگی
در رو بستم
و بهشون گفتم بشینن
یونگی : کوک کجاست ؟!
ا.ت : مثل این اردکا تو وانه
الان ده ساعته تو حمومه !
میرم صداش کنم
رفتم سمت در که صداش کنم که یهو یه صدای عجیب اومد
که کوک داشت با یکی حرف میزد
کوک : دوست دارم
مراقب خودت باش هانی :)
داشت میومد بیرون که من رفتم تو اتاقم و گفتم
یعنی رل زده ؟!
پس چرا به من نگفته ؟!.....
که یهو صدا هایون منو از فکر آورد بیرون
هایون : عشقققققممم ( جیغ )
من سریع رفتم شلوارمو پوشیدم که بفهمن دارم آماده میشم
تیپ خفنی بود
یه شلوار بگ
یه لباس اور سایز
و کفش های اسپرت و یه باکت هت
رفتم سمت میز آرایش
و یکم خط چشم کشیدمو و یکم تینت زدم عالی بود
ا.ت : خوب بریم
صدای زنگ در اومد
کی بود ؟!
در رو باز کردن
که صدای یکی اومد فک کنم
تهیونگ : سلام ببخشید منتظرتون گذاشتم... : )
فالو یادتون نره
کامنت هم بزارید
تا پارت بعد
:)🦋🖇
- ۱۰.۷k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط