part
part 5
تهیونگ بود یعنی .....
تهیونگ :سلام ببخشید منتظرتون گذاشتم
وایی نه
تهیونگ ، ایش لعنتی
اون اینجا چیکار میکنه ؟!
بعد از اون اتفاق باشگاه حتما فکر میکنه و من اسکلم
اصلا ولش کن اهمیت نمیدم
.
.
.
.
رفتم بیرون و سلام دادم و رفتم نشستم تو ماشین کوکی
(ویو تهیونگ )
چرا فقط سلام داد ؟!
نکنه ازم متنفر شده باشه ؟!
بعد از اون اتفاق و حرفی که بهش ردم باید از من متنفر شده باشه
باید ازش معذرت خواهی کنم
تو ماشین بودمو داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو یکی زد به شیشه ماشین
تق....تق.....
از فکر اومدم بیرونو شیشه رو نگاه کردم
چی ؟!.....
یوری ( یوری دختر دایی کوک و ا.ت هست که خوب معلومه هردوشون از هم متنفرن چرا بعدا تو پارت های بعد میخونید )
یوری اینجا چه غلطی میکنهههههه.....؟
غیر ممکنه .. نه .... من نمیزارم
پیاده شدم گفتم تو اینجا چیکار میکنی ؟!
یوری : کوکی جان بهم زنگ زد :)
با اون لبخند رو مخ و مضحک
دویدم سمت خونه و با خودم گفتم
وایسا ببینم !!!
چرا کوکی بهم نگفت که اونو دعوت میکنه
خوب البته اونا از بچگی رو هم کراش داشتن
دستم بهت نرسه
ا.ت : کوک !!چرا بهم نگفتی اونو دعوت کردی ( عصبانیت )
کوکی : کیو ؟!
آهان یوری
گفتم سوپرایز شی
ا.ت : کوک من از اون متنفرم بعد ادنم دعوت کردی؟
بهش بگو بره
جیمین : خوب حالا مگه چیه باشه
ا.ت : ازش متنفرم
هایون : چون ازت خوشگلتره
برشگشتمو بهش یه چپ انداختم
خودش خفه شد
کوکی : خوب اون الان دیگ اومده نمیشه که بهش بگم بره
ا.ت : واییییی
اوک اگ اینجوریه من میرم
رفتمو در رو محکم بستم
و رفتم تو اتاقمو پریدم رو تخت
ا.ت : خوبه کسی به عنشم نیس که من نمیام
لعنتیییییی ( جیغ )
از حرص بالشتو برداشتم و با تمام قدرتم و تمام عصبانیم پرتش کردم
که یهو صدای
اخ .....
اومد ، وایی خاک تو سرم
کی بود ؟!
.
.
.
رفتم نزدیک
واییییییی
نهیونگ بود
تو اتاق من چیکار میکرد
چرا پخش شده رو زمین ؟!
وای نکنه مرده ؟!
نزدیکش شدم و سرمو گذاشتم رو سینش و صدا نمیومد
واییی
جیغ زدمو و رفتم سمت در
ا.ت : کوکیییییی
تهیونگ .... تهیونگ
کوکی : آروم باش چی شده
ا.ت : تهیونگ و کشتممممم
فک کنم مردهههههه !!!!
بچه ها دویدن سمت اتاقم
کوک رفت و تهیونگ و گرفت
کوکی : ا.ت چیکارش کردی
من هول شدم و گفتم
ا.ت : م...م..من
با بالشت زدم تو سرش
وای بدبخت شوم مرده ؟!
( با بغض و ترس )
کوکی یه سیلی بهش زد
ول بیدار نشد
ترسیده بودم
که یهو گفتم شاید نفس بخواد
شاید اگ تنفس دهات به دهان بدم زنده شه
داشتم میرفتم
که هایون یه تشت پر از آب رو خالی کرد رو تهیونگ
و اون بیدار شد چشمش خورد به من ....
تهیونگ : من کجااام
اخ ......
کوک : خوبی
تهیونگ : آره
اخ سرم
کوک : چی شد ؟!
تهیونگ : خوب من .....
نگاهش به من افتاد که از استرس مرده بودم
و......
شرط ها
۵ تا فالو
تهیونگ بود یعنی .....
تهیونگ :سلام ببخشید منتظرتون گذاشتم
وایی نه
تهیونگ ، ایش لعنتی
اون اینجا چیکار میکنه ؟!
بعد از اون اتفاق باشگاه حتما فکر میکنه و من اسکلم
اصلا ولش کن اهمیت نمیدم
.
.
.
.
رفتم بیرون و سلام دادم و رفتم نشستم تو ماشین کوکی
(ویو تهیونگ )
چرا فقط سلام داد ؟!
نکنه ازم متنفر شده باشه ؟!
بعد از اون اتفاق و حرفی که بهش ردم باید از من متنفر شده باشه
باید ازش معذرت خواهی کنم
تو ماشین بودمو داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو یکی زد به شیشه ماشین
تق....تق.....
از فکر اومدم بیرونو شیشه رو نگاه کردم
چی ؟!.....
یوری ( یوری دختر دایی کوک و ا.ت هست که خوب معلومه هردوشون از هم متنفرن چرا بعدا تو پارت های بعد میخونید )
یوری اینجا چه غلطی میکنهههههه.....؟
غیر ممکنه .. نه .... من نمیزارم
پیاده شدم گفتم تو اینجا چیکار میکنی ؟!
یوری : کوکی جان بهم زنگ زد :)
با اون لبخند رو مخ و مضحک
دویدم سمت خونه و با خودم گفتم
وایسا ببینم !!!
چرا کوکی بهم نگفت که اونو دعوت میکنه
خوب البته اونا از بچگی رو هم کراش داشتن
دستم بهت نرسه
ا.ت : کوک !!چرا بهم نگفتی اونو دعوت کردی ( عصبانیت )
کوکی : کیو ؟!
آهان یوری
گفتم سوپرایز شی
ا.ت : کوک من از اون متنفرم بعد ادنم دعوت کردی؟
بهش بگو بره
جیمین : خوب حالا مگه چیه باشه
ا.ت : ازش متنفرم
هایون : چون ازت خوشگلتره
برشگشتمو بهش یه چپ انداختم
خودش خفه شد
کوکی : خوب اون الان دیگ اومده نمیشه که بهش بگم بره
ا.ت : واییییی
اوک اگ اینجوریه من میرم
رفتمو در رو محکم بستم
و رفتم تو اتاقمو پریدم رو تخت
ا.ت : خوبه کسی به عنشم نیس که من نمیام
لعنتیییییی ( جیغ )
از حرص بالشتو برداشتم و با تمام قدرتم و تمام عصبانیم پرتش کردم
که یهو صدای
اخ .....
اومد ، وایی خاک تو سرم
کی بود ؟!
.
.
.
رفتم نزدیک
واییییییی
نهیونگ بود
تو اتاق من چیکار میکرد
چرا پخش شده رو زمین ؟!
وای نکنه مرده ؟!
نزدیکش شدم و سرمو گذاشتم رو سینش و صدا نمیومد
واییی
جیغ زدمو و رفتم سمت در
ا.ت : کوکیییییی
تهیونگ .... تهیونگ
کوکی : آروم باش چی شده
ا.ت : تهیونگ و کشتممممم
فک کنم مردهههههه !!!!
بچه ها دویدن سمت اتاقم
کوک رفت و تهیونگ و گرفت
کوکی : ا.ت چیکارش کردی
من هول شدم و گفتم
ا.ت : م...م..من
با بالشت زدم تو سرش
وای بدبخت شوم مرده ؟!
( با بغض و ترس )
کوکی یه سیلی بهش زد
ول بیدار نشد
ترسیده بودم
که یهو گفتم شاید نفس بخواد
شاید اگ تنفس دهات به دهان بدم زنده شه
داشتم میرفتم
که هایون یه تشت پر از آب رو خالی کرد رو تهیونگ
و اون بیدار شد چشمش خورد به من ....
تهیونگ : من کجااام
اخ ......
کوک : خوبی
تهیونگ : آره
اخ سرم
کوک : چی شد ؟!
تهیونگ : خوب من .....
نگاهش به من افتاد که از استرس مرده بودم
و......
شرط ها
۵ تا فالو
- ۶.۷k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط