در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم

در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو ردپا بود
و
جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
خدایاااااااا بی نظیری
دیدگاه ها (۳)

عشق یعنی کربلا یعنی من و تنها حرمعشق یعنی عکس سلفی یادگاری ب...

تو مهربان باشبگذار بگویند ساده استفراموشکار استزود می بخشدسا...

ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﺩﺍﺷﺖ ... !ﺯﻭﻭﻭﻭ ... ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺭﻭ...

یک شمع می تواند بدون آنکه خاموش شود هزاران شمع دیگررا روشن ک...

آکادمی شیطان پارت سوم

~حقیقت پنهان~

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط