taghazzol

@taghazzol

تو را هر قدر عطر یاس و ابریشم بغل کرده
مرا صدها برابر غصه و ماتم بغل کرده

زمستان می رسد گلدان خالی حسرتش این است:
چرا شاخه گل مهمان خود را کم بغل کرده؟

چه ذوقی می کند انگشترم هربار میبیند
عقیقی که برآن نام تو را کندم بغل کرده

چنان بر روی صورت ریختی موی پریشان را
که گویی ماه را یک هاله مبهم بغل کرده

لبت را میمکی با شیطنت انگار در باران
تمشکی سرخ را نمناکی شبنم بغل کرده

دلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد:
زلیخا یوسفش را دیده و محکم بغل کرده

#حامد_عسگری
@taghazzol
دیدگاه ها (۱)

@taghazzolبه زندگی دست می کشمبه دکمه ها، به لباس هاو تو را د...

@taghazzolاز صد آدم یک نفر انسان خوبی می شود آخرش دوران ما د...

@taghazzolکوچک تر از آنم بگویم مالِ من باشیپرواز را از تو بگ...

@taghazzolتا صدا کردم تو را یک شهر می خواند مرامن ز بانگ شهر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط