باورم کن... ( پارت ۲۲ )

یونگی: کیوتتتت، چون تونستم دختریو که از مردا متنفره عاشق خودم کنم باهاش ازدواج کنم
هانا: حیحی *لبخند*
محکم بغلش میکنم میچسبونمش به خودم
دستمو میذارم رو ران پاش گردنشو میبوسم
یونگی: بدجور میخوامت ولی دوتا مزاحم داریم که باید دکشون کنم برن
میخنده
یونگی: میفرستمشون خونه جیمین
هانا: هرجور راحتی
خیره میشم به چشماش
یونگی: چشات مثل اقیانوسه آدم توش غرق میشه
لبخند میزنه، یهو سروکله اون دوتا پیدا میشه، هانا سریع از رو پام میشینه کنارم
یونگی: مزاحمای مردم آزار تلافی میکنم*زیر لب*
هانا: *خنده ریز*
یونگی: اگه میخواین میتونین جفتتون برین خونه جیمین
یوری: چی چرا
یونگی: به تو چه؟
یوری: وا
جیمین: واضحهه چرا، آقا شیطونیش گل کرده *خنده*
یونگی: *خنده* برین دیگه
یوری: الان؟
یونگی: اره
یوری: یعنی واقعا با رفتنم مشکلی نداری؟
یونگی: نه
یوری: مرسی
گونمو میبوسه
یوری: پس برم حاضر شم
میره چن دیقه ای میاد
یوری: جیمینا حاضرم ، بریم
یونگی: قبلش یچیز به جیمین بگم... تا قبل ازدواج حق هیچ رابطه فیزیکی رو ندارینا
جیمین: ای خدا، باشه
یونگی: آفرین
جیمین: خدایا چرا این باید برام خط و نشون بکشه * حرص آروم*
یوری: *خنده* جدی نگیرش اینجور مواقع اون یچی میگه
یونگی: برید دیگه
یوری: بیبینش شوهرتو علنی داره بیرونمون میکنه
هانا: به من چه؟ داداش خودته *خنده*
یوری: *خنده*
یونگی: مثلا شب عروسیمه ها
هردوشونو هل میدم سمت در و بیرونشون میکنم و درو میبندم

حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
دیدگاه ها (۰)

باورم کن... ( پارت ۲۳ )

باورم کن... ( پارت ۲۴ )

باورم کن... ( پارت ۲۱ )

باورم کن... ( پارت ۲۰ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط