زیباترین زن زندگیام را امروز دیدم

زیباترین زن زندگی‌ام را امروز دیدم.
با او قراری در خیابان داشتم و وقتی که نشست، وقتی که انحناهای طبیعی تنش نیمکت سنگی را مثل رودی آرام لمس کردند، با چشم‌های کنجکاوش نگاهم کرد. بی‌مضایقه زن بود.
پیکری رنسانسی و فربه داشت و این ناهمخوانی‌اش با جریان روز، جذابش می‌کرد.
کتاب‌خوانده و دانا، قشنگ حرف می‌زد و صلحی با جهان داشت.
او هیج شبیه عکس‌های روی مجله‌های مد نبود.
چیزی بود که دوست داشت باشد،
دوست داشت در قهوه‌اش شکر زیاد بریزد و سالادش را با نمک بخورد.
زیر چانه‌اش چروک‌هایی ریز داشت و در تمام آن مدت، شکم بعد از زایمان بزرگ شده‌اش را مخفی نکرد.
خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گسترده‌ی چگونه لاغر شویم و چگونه چروک زیر چشم‌ها را مخفی کنیم، گولش نزده بودند
او در انتهایی‌ترین روزهای چهل سالگی، پذیرفته بود که هزار بار شکست خورده و نمرده: خودم کردم، خودم.
مجموعه‌ی زیبایی‌های طبیعی انسان.
بعد، راه رفتیم. شاد بود و از خندیدن نمی‌ترسید. بلند می‌خندید و صدای زنانه‌ی محکمش، می‌پیچید همه‌جا.
گرتا گاربو نبود،
مارلنه دیتریش نبود،
جین فوندا نبود،
الیزابت تیلور و جین سیبرگ نبود؛
خودش بود.
خودش را پیدا کرده بود و همچنان که قدم می‌زد، سنگ‌هایی را برمی‌داشت که مجسمه بسازد.
او همان زن کمیابی‌ست که از یاد رفته. او همان زنیست که قرن‌هاست کم پیدا شده و جایش را روبوت‌های کم هوش گرفته‌اند. او از جایی در همان رنسانس دیگر تکثیر نشده. این است که دور از اجتماع ظاهربینی‌های مفرط، در جنگل‌های خلوت قدم می‌زند و می‌داند که کیست و چه می‌خواهد. اوست که وزن می‌دهد به جهان.
.
زیبایی شبیه آن چیز مبالغه‌آمیزی که ما تصور می‌کنیم نیست.
. #خاطرات_سوگواری #رولان_بارت
دیدگاه ها (۱)

سال های زیادی گذشت تا بفهمم زندگی شوخیِ به اشتباه جدی گرفته ...

سقف آزادی، رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد؛ در جامع...

روزی که به دخترت یاد دادیتا #ازدواج نکرده تنها سفر نره، تنها...

بپذیر که هر حرفی ارزشِ شنیدن ندارد و هر قضاوتی ارزشِ بحث کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط