عهد بستم سخن از عشق نگویم هرگز
عهد بستم سخن از عشق نگویم هرگز
در کسی ، معنیِ این واژه نجویم هرگز
همه رفتند در این راه و غزل ها گفتند
منِ بی مایه ، چنین راه نپویم هرگز
خونِ دل خورد هر آن کس غزلِ عشق سرود
من در این باب نگویم که نَمویم هرگز
قِرقِره کردنِ این واژه ثمر چیست مرا ؟
کس نیامد زِ سرِ مِهر به سویم هرگز
روحم آواره به سویی و دلم سوی دگر
شبنمِ عشق نبارید به کویم هرگز
دِلخوشی از که بجویم ؟ که ندیدم از کس
نگهِ گرم و پُر از عشق به رویم هرگز
می روم در پیِ باغِ دگر و عطرِ دگر
گُلِ نشکفتهِ این باغ نبویم هرگز
این همه زار زدم ، حرفِ دل امّا این است
که من از خارِ غمش ، دست نشویَم هرگز
در کسی ، معنیِ این واژه نجویم هرگز
همه رفتند در این راه و غزل ها گفتند
منِ بی مایه ، چنین راه نپویم هرگز
خونِ دل خورد هر آن کس غزلِ عشق سرود
من در این باب نگویم که نَمویم هرگز
قِرقِره کردنِ این واژه ثمر چیست مرا ؟
کس نیامد زِ سرِ مِهر به سویم هرگز
روحم آواره به سویی و دلم سوی دگر
شبنمِ عشق نبارید به کویم هرگز
دِلخوشی از که بجویم ؟ که ندیدم از کس
نگهِ گرم و پُر از عشق به رویم هرگز
می روم در پیِ باغِ دگر و عطرِ دگر
گُلِ نشکفتهِ این باغ نبویم هرگز
این همه زار زدم ، حرفِ دل امّا این است
که من از خارِ غمش ، دست نشویَم هرگز
- ۹۸۴
- ۲۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط