مرد جانِ قصه ی من
مرد جانِ قصه ی من
هر چقدر هم که تلخی کنی
هر چقدر هم سر ناسازگاری بگذاری با من بالاخره روزی میرسد که به نگاه پر از عشق یک زن نیازمند میشوی
روزی میرسد که دلت میخواهد کسی از ته جانش قربان صدقه ات برود
روزی میرسد که نیاز داری عزیزِ جانِ کسی شوی
شبی میرسد که نیاز داری کسی از خوابش بزند و روی تو را بپوشاند ،
آنوقت با خود میگویی چرا روز های خودت را تنها گذراندی
کاش زودتر به این بخت برگشته نظر می کردی ...
هر چقدر هم که تلخی کنی
هر چقدر هم سر ناسازگاری بگذاری با من بالاخره روزی میرسد که به نگاه پر از عشق یک زن نیازمند میشوی
روزی میرسد که دلت میخواهد کسی از ته جانش قربان صدقه ات برود
روزی میرسد که نیاز داری عزیزِ جانِ کسی شوی
شبی میرسد که نیاز داری کسی از خوابش بزند و روی تو را بپوشاند ،
آنوقت با خود میگویی چرا روز های خودت را تنها گذراندی
کاش زودتر به این بخت برگشته نظر می کردی ...
۱.۴k
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.