☆زیبا ترین رویا☆
☆زیبا ترین رویا☆
p18
ویو ا.ت:
صبح با صدای آلارم کوفتیم بیدار شدم و رفتم تو دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و آماده شدم که برم کلاس بسکتبال خواهرمم که میومد باهم آماده شده بودیم و رفتیم بیرون یه تاکسی گرفتیم و رفتیم کلاس و ... بعدش اومدیم بیرون تا اینکه جونگکوک رو با جیمین دیدم درست روبرومون بودن
ویو کوک:
از باشگاه بوکس اومدم تا اینکه جیمینو جلوم دیدم گفت که بریم کافه منم قبول کردم گفت همین نزدیکیا یه کافه خوب هست بریم قبول کردم و داشتیم میرفتیم طولی نکشید تا اینکه لیا و ا.ت رو باهم دیدیم من از اینکه ا.ت رو دیدم خیلی کیف کردم دقیقا نمیدونم چرا ولی خب رفتیم سمتشون
کوک:سلااااممم حالتون چطوره
جیمین:سلام خوشگلا(لاس جیمین😶)
ا.ت:سلام بچه هاااا
لیا:واییی سلاممم چطورین
کوک:راستی ما داشتیم میرفتیم کافه اگه وقت دارین باهم بریم
ا.ت:آرهههه میخوام چیزمیز بهورم اومممم به به
کوک:(خنده)پس بریم
داشتیم باهم میرفتیم به کافه تا اینکه رسیدیم و رفتیم تو همه جا پر بود اصلا من نمیدونسم خودم کجام😑(این منم😑)بزور یجایی رو پیدا کردیم فقط یه میز خال بود اما... دوتا صندلی داشت
ا.ت:هوفففف آخه چرا اینجوریییی
کوک:نمیدونم اصن باید ما بریم
ا.ت:چییی نه منو خواهرم میریم
کوک:نه لازم نیس
ا.ت:کوک ما اینجا مزاحمیم
کوک:مزاحم!؟من خواستم شما بیاین
جیمین:بچه ها رفتم طبقه ی بالا اونجا اصلا خالی نداشت...و بهتره دخترا بشینن رو پاهامون🙂
ا.ت:چییییی نه دیوونه ای!؟
کوک:مجبوریم😊
ا.ت:حالا تو چرا لبخند میزنی!؟
کوک:اوه...نه نه همینجوری
لیا:😑😑😑بچه ها من فرار کردم
کوک:ما چرا داریم حرف پیزنیم بریم بشینیم گارسون اینجا کلا حرفامونو شنید😁
گارسون:ببخشید
ا.ت:😑نه بمون ما الان سفارشمونو میدیم
رفتیم من نشستم رو پاهای کوک و خواهرم رو پاهای جیمین😑
گارسون:چی میل دارین
ا.ت:امممم نمیدونم آیس پک نه نه نه...بستنی اوه نههه اصن نمیدونم
لیا:کیک و آبمیوه(هر طعمی دوست داشتین تصور کنین)
ا.ت:آهان بستنی.کیک.شیرموز
کوک:😑شکمت جا داره اصن تو اینقدر میخوری حالا کجا میره اینا
ا.ت:دستشویی🤣
کوک و جیمین:بستنی ۳ اسکوت
و گارسون رفت
کافی نیس؟
بچه ها من این چند روزی اینترنت نداشتم و سرم شلوغ بود واسه اون نیومدم ببخشید اگه تو خمار موندید😊
p18
ویو ا.ت:
صبح با صدای آلارم کوفتیم بیدار شدم و رفتم تو دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و آماده شدم که برم کلاس بسکتبال خواهرمم که میومد باهم آماده شده بودیم و رفتیم بیرون یه تاکسی گرفتیم و رفتیم کلاس و ... بعدش اومدیم بیرون تا اینکه جونگکوک رو با جیمین دیدم درست روبرومون بودن
ویو کوک:
از باشگاه بوکس اومدم تا اینکه جیمینو جلوم دیدم گفت که بریم کافه منم قبول کردم گفت همین نزدیکیا یه کافه خوب هست بریم قبول کردم و داشتیم میرفتیم طولی نکشید تا اینکه لیا و ا.ت رو باهم دیدیم من از اینکه ا.ت رو دیدم خیلی کیف کردم دقیقا نمیدونم چرا ولی خب رفتیم سمتشون
کوک:سلااااممم حالتون چطوره
جیمین:سلام خوشگلا(لاس جیمین😶)
ا.ت:سلام بچه هاااا
لیا:واییی سلاممم چطورین
کوک:راستی ما داشتیم میرفتیم کافه اگه وقت دارین باهم بریم
ا.ت:آرهههه میخوام چیزمیز بهورم اومممم به به
کوک:(خنده)پس بریم
داشتیم باهم میرفتیم به کافه تا اینکه رسیدیم و رفتیم تو همه جا پر بود اصلا من نمیدونسم خودم کجام😑(این منم😑)بزور یجایی رو پیدا کردیم فقط یه میز خال بود اما... دوتا صندلی داشت
ا.ت:هوفففف آخه چرا اینجوریییی
کوک:نمیدونم اصن باید ما بریم
ا.ت:چییی نه منو خواهرم میریم
کوک:نه لازم نیس
ا.ت:کوک ما اینجا مزاحمیم
کوک:مزاحم!؟من خواستم شما بیاین
جیمین:بچه ها رفتم طبقه ی بالا اونجا اصلا خالی نداشت...و بهتره دخترا بشینن رو پاهامون🙂
ا.ت:چییییی نه دیوونه ای!؟
کوک:مجبوریم😊
ا.ت:حالا تو چرا لبخند میزنی!؟
کوک:اوه...نه نه همینجوری
لیا:😑😑😑بچه ها من فرار کردم
کوک:ما چرا داریم حرف پیزنیم بریم بشینیم گارسون اینجا کلا حرفامونو شنید😁
گارسون:ببخشید
ا.ت:😑نه بمون ما الان سفارشمونو میدیم
رفتیم من نشستم رو پاهای کوک و خواهرم رو پاهای جیمین😑
گارسون:چی میل دارین
ا.ت:امممم نمیدونم آیس پک نه نه نه...بستنی اوه نههه اصن نمیدونم
لیا:کیک و آبمیوه(هر طعمی دوست داشتین تصور کنین)
ا.ت:آهان بستنی.کیک.شیرموز
کوک:😑شکمت جا داره اصن تو اینقدر میخوری حالا کجا میره اینا
ا.ت:دستشویی🤣
کوک و جیمین:بستنی ۳ اسکوت
و گارسون رفت
کافی نیس؟
بچه ها من این چند روزی اینترنت نداشتم و سرم شلوغ بود واسه اون نیومدم ببخشید اگه تو خمار موندید😊
۲.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.