ادامه کتاب

.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》

#قسمت_صدوبیستُ_دو


 نامه‌های برگشت را آماده می‌کنند. وقتی فهمیدم باید تنها برگردم، دوزاری‌ام افتاد که بچه‌ها می‌خواستند مرا بپیچانند! چند نفری جلسه گذاشته بودند و قرارشان این بود که به من نگویند که می‌خواهند بمانند! نگران بودند که اگر بمانم، در آن شرایط بی‌ثبات، گلوله‌ای، ترکشی چیزی مأمور شود که جانم بگیرد. شرایط طوری نبود که بتوانم بچه‌ها را تنها بگذارم. در این شرایط، یک نفر هم یک نفر است. خاطره دایی مادرم، جایی از قلبم را روشن می‌کند. بین دوراهیِ ماندن و رفتن، ماندن را انتخاب می‌کنم. رفتنم را کنسل کردم و مأموریتم را چند روزی، یعنی تا زمان رسیدن نیروهای جایگزین، تمدید کردم. حضورمان این‌جا واجب‌تر است؛ مسائل ایران را می‌شود رتق و فتق کرد اما این‌جا اگر از دست برود، باید برایش هزینه‌های زیادی بپردازیم؛ هزینه‌هایی به قیمت جان عزیزترین نیروهایمان. فرمانده فوج که متوجه شده می‌خواهم بمانم به بچه‌ها می‌سپرَد که مراقبم باشند؛ به شوخی گفته بود این بچه نوربالا می‌زند!

با بابا تماس می‌گیرم و می‌گویم که شرایط قدری نامساعد است و باید چند روزی بیش‌تر بمانم. دل‌آشوب می‌شود. می‌گوید این روزها مشغول فراهم کردن مقدمات عروسی بوده؛ تازه قربانی هم گرفته‌ تا روزی که برگردم، برویم به امامزاده اشرف(ع) و... تلاش کردم که دلش را آرام کنم...

شب در قرارگاه جلسه داریم. بچه‌های اطلاعات خبر آورده‌اند که تکفیری‌ها، صبحِ فردا به خط می‌زنند. روال‌شان این است که عصرها حمله کنند اما این‌بار، صبح را انتخاب کرده‌اند. آتش سنگین، انتحاری، ورود تانک و در آخر، ورود نیروهای پیاده، مراحل حمله تکفیری‌هاست. باید برای همه‌چیز آماده باشیم. فردا، روزِ رزم است...
....


۱۲۲
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─
💠 @shahiddaneshgar
دیدگاه ها (۸)

#جهاد_تبیین

🎥مغزهای کوچک زنگ زده⏪از #اعترافات_اجباری تا #فیلم_اجباری !⏪ف...

🎙 #سخنرانی استاد پناهیان🔅حضرت زهرا سلام الله علیها را چطور ب...

🔹ولادت #حضرت_زهرای_مرضیه(سلام‌الله‌علیها)، #روز_مادر و #روز...

جیمین فیک زندگی پارت ۲۸#

زیر باران سئول [پارت 1]

علت سقوط بشار در سوریه چه بود؟بشار خودش هم جزو معلول ها بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط