همه خفتند و منِ دلشده راخواب نبرد خوابِ من زهرِ فراقِ تو بنوشیدُ و بمُرد چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی خستهای را که دل و دیده به دست تو سپرد...
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.