پر از سوتم و حرف برا گفتن نیست

پر از سڪوتم و حرفے براے گفتن نیست
ڪسے شریڪِ سڪوتِ شبانه یِ من نیست

چه زخم ها ڪه نبودت نمک به آن ها زد
تنے ڪه درد چشیده،که نام آن تن نیست

شڪارِ در قفسِ بغضِ سالها مدفون
مرا شڪسته سڪوتم،نیازِ ڪشتن نیست

شڪوهِ سروم و هر روز جان به لب شده ام
ڪویر،جای بهار و جوانه ڪردن نیست

گرفته قامت شب را قیامت ظلمت
ڪسے به فڪر طلوعِ ستاره_ قطعا_ نیست

شریڪِ خلوتِ تنهایے ام دلم تنگ است
براے گریه به جز شانه ے تو مأمن نیست


#حسین_رمضانپور
دیدگاه ها (۴)

نیست به جز یار ما، واقفِ اسرار ماواقفِ اسرار ما، نیست به جز ...

قسم به عشق ، که دنیای من اگر دنیاستبیا برای تو باشد هر آنچه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط