پارت هشتم!

همان طور که در راهرو ها، همراه اسپراوت قدم میزد، به این فکر میکرد که دامبلدور چه کاری با او دارد. هنگامی که به ناودان کله اژدری رسیدند، اسپراوت گفت:«مربای تمشک!»
ناودان کله اژدری عقب رفت و پلکان مارپیچی پدیدار شد. چند قدم جلو رفت تا به پلکان قدم بگزارد اما متوجه شد که اسپراوت با او جلو نمی آید. هروس تنها به دفتر دامبلدور میرفت. وارد پلکان شد و پلکان شروع به بالا رفتن کرد. بعد از لحظاتی پلکان ایستاد و دری پدیدار شد. هروی به در ضربه خفیفی زد و صدای جدی دامبلدور را شنید که گفت:«بفرمایید»
هروس در را باز کرد و وارد اتاق شد. دامبلدور پشت میزش ایستاده بود. در آن طرف اتاق، ریموس لوپین، سیریوس بلک، پیتر پتی گرو و جیمز پاتر، نزدیک به هم ایستاده بودند.
هروس گفت:«چه اتفاقی افتا...»
اما قبل از اینکه بتواند جمله اش را کامل کند، ریموس با جدیت گفت:«من همه چیزو به پروفسور دامبلدور گفتم.»
هروس از این موضوع ناراحت و عصبانی شد. او با این کار، خودش را به دردسر انداخته بود. هروس، برافروخته گفت:«تو نباید این کارو میکردی! من هیچ مشکلی نداشتم!»
سرش را برگرداند تا کسی رنگ سرخ چشمانش را نبیند.
دامبلدور به آرامی گفت:«اما من اینطور فکر نمی کنم!»
بعد با حالت موادبانه ای به هروس گفت:«اجازه هست دستتون رو ببینم؟»
هروس دست مجروحش را بالا آورد. دامبلدور پانسمان دستش را باز کرد و به معاینه دستش پرداخت.
بعد از مدت کوتاهی، دامبلدور گفت:« باید نشون خانم پامفری میدادینش.»
هروس به تندی جواب داد:«نیازی نداره...»
ریموس گفت:«چرا، نیاز داره. ما خیلی حماقت کردیم.»
دامبلدور گفت:«امشب، ماه کامله. امشب که شما به شیون آوارگان رفتید، من و هروس هم به محوطه قلعه میایم تا ببینیم هروس کاملا به گرگینه تبدیل شده یا نه. البته اگر تو مایل باشی، هروس؟»
هروس سرش را به نشانه جواب مثبت تکان داد.
‌ ‌  ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‌    ‌               ࿚۟⏝ྀི︶‌֯࿙⭒࿚֯︶‌ྀི⏝۟
امیدوارم ازش لذت ببرید!
لایک و کامنت یادتون نره!♡
منتظر پارت بعد باشین! ☆
دیدگاه ها (۱)

پارت نهم!

پارت دهم!

پارت هفتم!

پارت ششم!

سناریو سونگمین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط