جهانی را به هم می ریزی از دلبر شدن هایت
جهانی را به هم می ریزی از دلبر شدن هایت
از این رعنا، از این غوغا، از این محشر شدن هایت
انارِ حبه یاقوتی، شرابِ نابِ شاتوتی
ترنجِ باغِ ماهوتی، تو با نوبر شدن هایت
هزاران برگ را بر سنگفرشِ ناز گسترده
هوایِ نم نم و پرسه به پرسه تر شدن هایت
نسیم از چینِ دامن آمده تا راهِ ابریشم
به شوقِ تاجرِ مُشکِ تر و عنبر شدن هایت
شکوهِ مشرقِ دوری، پرستشگاهی از نوری
چه باید کرد با قدیسه یِ مرمر شدن هایت
خدایی ناخدایی را که یادت داده این گونه
سکان در دست و ماهِ مست این بندر شدن هایت
طلایِ کوهِ نور است و خلیجِ نقره یِ افسون
پری رو و پری مو و پری پیکر شدن هایت
خرام ابرویِ چشم آهویِ پر تیهویِ زیبا رو !
قلم می ماند از توصیفِ اِغواگر شدن هایت
تنِ تو آخرِ گرمایِ تابستان، بغل وا کن
مرا جا کن شبی در هُرمِ شهریور شدن هایت
نه تنها تار، بلکه کار دستم داده ای ای عشق!
خدا خیرت دهد هر شب تو با این شر شدن هایت
شراب از شعر میریزد، چه شوری برمی انگیزد
بخوان خاتون! بخوان از مستیِ دلبر شدن هایت
غزل گفتم که باز عاشق شوی، چون که خبر دارم
غزلهایِ مرا با شور و شوق از بر شدن هایت
#شهراد_میدری
از این رعنا، از این غوغا، از این محشر شدن هایت
انارِ حبه یاقوتی، شرابِ نابِ شاتوتی
ترنجِ باغِ ماهوتی، تو با نوبر شدن هایت
هزاران برگ را بر سنگفرشِ ناز گسترده
هوایِ نم نم و پرسه به پرسه تر شدن هایت
نسیم از چینِ دامن آمده تا راهِ ابریشم
به شوقِ تاجرِ مُشکِ تر و عنبر شدن هایت
شکوهِ مشرقِ دوری، پرستشگاهی از نوری
چه باید کرد با قدیسه یِ مرمر شدن هایت
خدایی ناخدایی را که یادت داده این گونه
سکان در دست و ماهِ مست این بندر شدن هایت
طلایِ کوهِ نور است و خلیجِ نقره یِ افسون
پری رو و پری مو و پری پیکر شدن هایت
خرام ابرویِ چشم آهویِ پر تیهویِ زیبا رو !
قلم می ماند از توصیفِ اِغواگر شدن هایت
تنِ تو آخرِ گرمایِ تابستان، بغل وا کن
مرا جا کن شبی در هُرمِ شهریور شدن هایت
نه تنها تار، بلکه کار دستم داده ای ای عشق!
خدا خیرت دهد هر شب تو با این شر شدن هایت
شراب از شعر میریزد، چه شوری برمی انگیزد
بخوان خاتون! بخوان از مستیِ دلبر شدن هایت
غزل گفتم که باز عاشق شوی، چون که خبر دارم
غزلهایِ مرا با شور و شوق از بر شدن هایت
#شهراد_میدری
۱۸.۱k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.