عشق رمانتیک من

عشق رمانتیک من
😎❤پارت ۴

ویو ساعت ۶ از خواب بلند شدم ۸ قرار بود بریم سریع رفتم یه دوش ۳۰ مینی
گرفتم موهامو حالت دادم یه لباس مشکی پوشیدم که کمی باز بود

آرایش لایت زدم و بعداز اینکه خودمو تو آیینه چندبار چک کردم (عکسشو میزارم)
رفتم پایین که دیدم جونکوک پایین منتظرمه.

ویو جونکوک

خیلی جذاب و هات شده بود باید امشب حواسم باشه ازم نگیرنش هینا را سمت ماشین راهنمایی کرد و سوار ماشین شدند.
تو راه به هینا گفتم که


جونکوک: سمت پسری زیاد نمیری وقتی دیدم اهمیتی نداد دستشو فشار دادم گفتم فهمیدی؟😠 (با داد)

ویو هینا

دیدم خیلی داره قانون میزاره کرمم زد بالا و تصمیم گرفتم برخلاف دستوراتش عمل کنم (به خودم رفته)

وقتی داد زد فهمیدی گفتم باشه

جونکوک: اینو میدونی که اگه برخلاف اینا عمل کنی تنبیه میشی (جون بابا)

هینا بدون ذره ای ترسیدن اوهومی گفت و رسیدند.

جونکوک دست هینا رو گرفت و رفتند داخل

فیلیکس و جیمین سمتشون رفتند و بعد از معرفی سر میزی نشستند. (حوصله ندارم بگن چی گفتن و نگفتن ولی این دوتا رو یادتون بمونه خوب)

سمت چپ هینا فیلیکس و سمت راستش جونکوک نشسته بود که کمی با هینا گرم گرفت.

مشغول صحبت شده بودند و جونکوک هردوی آنها را زیر نظر داشت یه لحظه با خودش گفت

مغز جونکوک: نکنه که نه نه ولی آره فکر کنم عاشق هینا شدم.

آهنگی پخش شد و زوج ها باهم شروع به رقصیدن کردند

فیلیکس دست هینا رو گرفت و بهش پیشنهاد رقص داد هینا نگاهی به جونکوک انداخت و دید داره با عصبانیت لباشو گاز میگیره

لبخندی شیطنت آمیز بهش زدم و در خواست فیلیکس رو قبول کردم فیلیکس دستشو پشت کمرم انداخت و شروع به رقصیدن کردیم.

بعداز ۱۰ مین نشستیم تو چشمای جونکوک قشنگ میتونستم حدس بزنم چقدر عصبانیه یهو دستی رو پاهام احساس کردم نگاه کردم دیدم جونکوک

با یه نیشخند مسخره ای داره پاهامو چنگ میزنه صورتم رفت تو هم که فیلیکس گفت

فیلیکس: چی شده؟

لبخند فیکی زدم و گفتم

هینا: چیزی نیست فقط یکم دلم درد میکنه

فیلیکس: میخوای بری سرویس ی آبی به صورتت بزنی

هینا: فکر خوبیه حداقل از دست جونکوک راحت میشم ( اینارو تو ذهنش گفت)

رو به فیلیک گفتم

هینا: ممنون بابت نگرانی بهتره همین کارو کنم بلند شدم و سمت سرویس رفتم

قبل اینکه برم به طرف جونکوک برگشتم و زبونمو نشونش دادم و سری در رفتم.‌

رفتم سرویس نگاه کردم به پام دیدم جای دستش مونده بعد کلی فحشش دادن می خواستم برگردم که.....

(تو خماری بمونید🤭🎀)

میخواستم این پارت و صبح بزارم صدبار این جمله هارو نوشتم ولی نشد الان گذاشتم راضی باشید دیگه🦋
دیدگاه ها (۹)

برین ست کنید عشق کنید😌🎀🍀

عشق تو دروغ بود دیگه👀😎🦋

عشق رمانتیک من😎❤پارت ۳فردا صبح ساعت ۱۱هینا: چشمام را مالیدم ...

عشق رمانتیک من😎❤پارت ۲با صدایی از خواب بیدار شدم دیدم آجوما ...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۴۹ویو کوک خیلی تحریک شده بودم ولی داد ...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۴۸هینا: بله بفرمایید ناشناس: خانوم کوچ...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۳۰داشتیم راه میرفتیم که یهو هینا جیغ ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط