Part43
Part43
کوک ویو بعد خ کردن صبحانه ا. ت رفت تو اتاقش منم تم اوتاق کارم بودم که گوشیم زنگ خورد ی شماره ناشناس بود جواب دادم
کوک:بله بفرمایید
یارو: ......
کوک: الو؟
یارو:......
کوک: اگه حرف نمیزنی قط کنم
یارو: بهت گفتم که بچرو میگیرم ازت
کوک: ا... الو الو
ا. ت: جیغغغغغغغغغغغغغغ
کوک: اومدم از اوتاق بیرون که ا. تو تو راهرو خونی دیدم داشت از درد به خودش میپیچید فکر کنم چاقو خورده
ا. ت: ایی اه اه کوک ب.... بچه تر... تروخدا بریم بیمارستان
کوک: بغلش کردمو گذاشتمش رو پاهام ا. ت تو قول دادی ترکم نکنی یادته باشه اروم باش میریم
خدمتکار : ا... اقا خ... خانم خوبن
کوک: شماها پس چرا وایستادین دکتر خبر کنید
خدمتکار ۲: اقا دکتر در راهن
کوک: ا. تو اروم بلندش کردمو بردمش تو اوتاق مشترکمون گذاشتمش رو تخت خیلی عرق کرده بود دستاشو اروم گرفتمو پیشونیشو بوسیدم دستاش عین یخ سرد بود دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم پس اجازه دادم بریزن
ا. ت: ک.. کوک در.. داری گریه میکنی
کوک: ن.. نه هق
ا. ت: دروغ گو، من خوبم
کوک: اومم خوبی باید خوب باشی یدفعه دکتر با کلی وسیله اومد تو و ازم خواست که برم بیرون از پشت در صدایی نمیومد و من داشتم از استرس میموردم که اتفاقی نیوفته که دکتر اومد بیرون
کوک: دکتر توروخدا بگید حالش خوبه دکتر نیش خندی زدو گفت
دکتر: هه اره عزیزم حال 2 تاشون خوبه فقط بخاطر مصرف دارو های اشتباه و ترس زیاد بوده لطفا بیشتر حواستون روجمع کنید......
کوک ویو بعد خ کردن صبحانه ا. ت رفت تو اتاقش منم تم اوتاق کارم بودم که گوشیم زنگ خورد ی شماره ناشناس بود جواب دادم
کوک:بله بفرمایید
یارو: ......
کوک: الو؟
یارو:......
کوک: اگه حرف نمیزنی قط کنم
یارو: بهت گفتم که بچرو میگیرم ازت
کوک: ا... الو الو
ا. ت: جیغغغغغغغغغغغغغغ
کوک: اومدم از اوتاق بیرون که ا. تو تو راهرو خونی دیدم داشت از درد به خودش میپیچید فکر کنم چاقو خورده
ا. ت: ایی اه اه کوک ب.... بچه تر... تروخدا بریم بیمارستان
کوک: بغلش کردمو گذاشتمش رو پاهام ا. ت تو قول دادی ترکم نکنی یادته باشه اروم باش میریم
خدمتکار : ا... اقا خ... خانم خوبن
کوک: شماها پس چرا وایستادین دکتر خبر کنید
خدمتکار ۲: اقا دکتر در راهن
کوک: ا. تو اروم بلندش کردمو بردمش تو اوتاق مشترکمون گذاشتمش رو تخت خیلی عرق کرده بود دستاشو اروم گرفتمو پیشونیشو بوسیدم دستاش عین یخ سرد بود دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم پس اجازه دادم بریزن
ا. ت: ک.. کوک در.. داری گریه میکنی
کوک: ن.. نه هق
ا. ت: دروغ گو، من خوبم
کوک: اومم خوبی باید خوب باشی یدفعه دکتر با کلی وسیله اومد تو و ازم خواست که برم بیرون از پشت در صدایی نمیومد و من داشتم از استرس میموردم که اتفاقی نیوفته که دکتر اومد بیرون
کوک: دکتر توروخدا بگید حالش خوبه دکتر نیش خندی زدو گفت
دکتر: هه اره عزیزم حال 2 تاشون خوبه فقط بخاطر مصرف دارو های اشتباه و ترس زیاد بوده لطفا بیشتر حواستون روجمع کنید......
۲۱.۴k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.