طرف های صبح بود که خواب ترسناکی دیدم...اونقدری ترسیده بود
_طرف های صبح بود که خواب ترسناکی دیدم...اونقدری ترسیده بودم که اون لحظه ارزوی مرگ میکردم...
وقتی از تخت بیرون اومدم دیدم پتو خونیه...
با ترس و تعجب نگاهی به دشک انداختم که متوجه ی چیزی شدم...خنده ی کوتاهی کردم و اروم به اتاق نامادری رفتم و چند تا پد بهداشتی آورد وقتی داشتم میرفتم افریته بیدار شد و پرسید
@پر*یود شدی؟
_سرم زو بر گردوندم به سمت در...من نه...شیائو
@با حالت خواب گفت:هع...جالبه من و اون داخل یک روز شدیم...
_بی اهمیت پیش خواهرم رفتم و ملافه و پتو رو دراوردم و پد رو بهش دادم...لباس و وسایل رو کنار برکه شستیم و پهن کردیم...
داخل انبار رفتم و عکس های مادر رو اوردم...داخل تمام عکس ها نامادریش بود...ا.ت عصبانی شده بود اما با اومدن خواهرش عصبانیتش رو خوابوند..شیائو ازش درخواست کرد که اون عکس هارو بهش بده و ا.ت هم همین کار رو کرد:)
فردا هونگو میومد...پس به شیائو گفتم داخل اتاق خودش بخوابه امشب رو دیگه
ویو راوی:»
وقتی شیائو خوابه نا مادریش میاد داخل اتاقش...وقتی میبینه عکس های اون(نامادری)از داخل عکس های خانوادشون رو پاره و خط خطی کرده عصبانی میشه و اونو داخل کمد حبص میکنه...
اما فقط نه به این خاطر...یخاطر اینکه ا.ت پرنده ای که برای نا مادریشون خیلی مهم بود رو کشته بود و اون زن هرچی به شیائو میگفت کی این کارو کرده حرف بزن شیائو هیچی نمی گفت...
&شیائو از اون کمد خیلی میترسه...خیلی وقت بود هم از داخل اون صدا های عجیبی میومد اونا به هونگو گفته بودم کمد و دور بندازن اما اون این کارو نکرده بود...
@باید بگی غلط کردم وگرنه در کمد و باز نمیکنم
&*بلند گریه میکنه و با مشت به در کمد میکوبه...
@تا نگی ببخشید در رو باز نمیکنم... اینطوری شاید شما دوتا ادم شدید
& با صدای ارومی میگه:معذرت میخوام
نا مادری در کمد و باز میکنه و میگه چی گفتی؟یه بار دیگه بلند تر بگو
اما شیائو ساکت میشینه و چیزی نمیگه و فقط به نا مادریش نگاه میکنه و اشک میریزه...
نا مادری دوباره در رو روی شیائو قفل میکنه و میگه شما دوتا ادم نمیشید...
شیائو اونقدری به در کمد میکوبه که ا.ت از خواب بیدار میشه...اما وقتی میرسه که شیائو بیهوش شده،خیلی عصبانی میشه و به سمت اتاق اون افریته میره ولی میبینه خوابه...دستاشو تا نزدیک های گردنش حلقه میکنه اما نمیتونه کاری کنه...کنار شیائو زانو میزنه و میگهفردا که هونگو به خونه میاد ماجرای پیدا کردن پول رو مطرح میکنم
_صبر کن دستات چی شده؟اون زنیکه این کارو کرده هااا؟حرف بزننن حرف بزننن حرف بزننن و اونقدری شیائو رو تکون میده مه اون شروع به جیغ کشیدن میکنه و از پیش ا.ت میره
ویو فردا*گشادی اد:)
_نمی زارم این کارو کنی...
+خودت و گند کاری هات برام مهم نیست نمیتونم بزارم اون پیش نامادری بمونه
_*بلند سر ا.ت داد میزنه و میگه:چرا اینکار و میکنی اون راست میگه تو هنوز مریضییییی مریضضضض راجب چی حرف میزنییی هااا مگه اون زن چکار کردهههه
+*با داد و گریه حرفاش رو میزنه:اون زن دیشب شیائو رو توی کمپ حبس کرده و همش اذیت شیائو میکنهههههه *دست های شیائو رو میکشه و سرش داد میزنه
شیائو خودت بگووووو بگوووو بگووو بگوووووو چرا ساکتی یه چیزی بگووووو
_*اونقدری عصبانی میشه که یه سیلی به ا.ت میزنه و با داد میگه:تمومش کنننننن خستم کردییییی باید اینو بفهمییییی شیائو مردهههههههه روانی بس کن اون مردهههههه....
(پایان پارت یک:)میدونم خوب نبود...خب ۹۵ تا لایک شرطشه...باید بگم من با گوشی شکسته نشستم برای شما نوشتم:»گوناه دالم...بعدشم دوهزار نفرید نمیتونید ۹۵ تا لایک کنید 😥💔پس باید من برم خودکشی...
وقتی از تخت بیرون اومدم دیدم پتو خونیه...
با ترس و تعجب نگاهی به دشک انداختم که متوجه ی چیزی شدم...خنده ی کوتاهی کردم و اروم به اتاق نامادری رفتم و چند تا پد بهداشتی آورد وقتی داشتم میرفتم افریته بیدار شد و پرسید
@پر*یود شدی؟
_سرم زو بر گردوندم به سمت در...من نه...شیائو
@با حالت خواب گفت:هع...جالبه من و اون داخل یک روز شدیم...
_بی اهمیت پیش خواهرم رفتم و ملافه و پتو رو دراوردم و پد رو بهش دادم...لباس و وسایل رو کنار برکه شستیم و پهن کردیم...
داخل انبار رفتم و عکس های مادر رو اوردم...داخل تمام عکس ها نامادریش بود...ا.ت عصبانی شده بود اما با اومدن خواهرش عصبانیتش رو خوابوند..شیائو ازش درخواست کرد که اون عکس هارو بهش بده و ا.ت هم همین کار رو کرد:)
فردا هونگو میومد...پس به شیائو گفتم داخل اتاق خودش بخوابه امشب رو دیگه
ویو راوی:»
وقتی شیائو خوابه نا مادریش میاد داخل اتاقش...وقتی میبینه عکس های اون(نامادری)از داخل عکس های خانوادشون رو پاره و خط خطی کرده عصبانی میشه و اونو داخل کمد حبص میکنه...
اما فقط نه به این خاطر...یخاطر اینکه ا.ت پرنده ای که برای نا مادریشون خیلی مهم بود رو کشته بود و اون زن هرچی به شیائو میگفت کی این کارو کرده حرف بزن شیائو هیچی نمی گفت...
&شیائو از اون کمد خیلی میترسه...خیلی وقت بود هم از داخل اون صدا های عجیبی میومد اونا به هونگو گفته بودم کمد و دور بندازن اما اون این کارو نکرده بود...
@باید بگی غلط کردم وگرنه در کمد و باز نمیکنم
&*بلند گریه میکنه و با مشت به در کمد میکوبه...
@تا نگی ببخشید در رو باز نمیکنم... اینطوری شاید شما دوتا ادم شدید
& با صدای ارومی میگه:معذرت میخوام
نا مادری در کمد و باز میکنه و میگه چی گفتی؟یه بار دیگه بلند تر بگو
اما شیائو ساکت میشینه و چیزی نمیگه و فقط به نا مادریش نگاه میکنه و اشک میریزه...
نا مادری دوباره در رو روی شیائو قفل میکنه و میگه شما دوتا ادم نمیشید...
شیائو اونقدری به در کمد میکوبه که ا.ت از خواب بیدار میشه...اما وقتی میرسه که شیائو بیهوش شده،خیلی عصبانی میشه و به سمت اتاق اون افریته میره ولی میبینه خوابه...دستاشو تا نزدیک های گردنش حلقه میکنه اما نمیتونه کاری کنه...کنار شیائو زانو میزنه و میگهفردا که هونگو به خونه میاد ماجرای پیدا کردن پول رو مطرح میکنم
_صبر کن دستات چی شده؟اون زنیکه این کارو کرده هااا؟حرف بزننن حرف بزننن حرف بزننن و اونقدری شیائو رو تکون میده مه اون شروع به جیغ کشیدن میکنه و از پیش ا.ت میره
ویو فردا*گشادی اد:)
_نمی زارم این کارو کنی...
+خودت و گند کاری هات برام مهم نیست نمیتونم بزارم اون پیش نامادری بمونه
_*بلند سر ا.ت داد میزنه و میگه:چرا اینکار و میکنی اون راست میگه تو هنوز مریضییییی مریضضضض راجب چی حرف میزنییی هااا مگه اون زن چکار کردهههه
+*با داد و گریه حرفاش رو میزنه:اون زن دیشب شیائو رو توی کمپ حبس کرده و همش اذیت شیائو میکنهههههه *دست های شیائو رو میکشه و سرش داد میزنه
شیائو خودت بگووووو بگوووو بگووو بگوووووو چرا ساکتی یه چیزی بگووووو
_*اونقدری عصبانی میشه که یه سیلی به ا.ت میزنه و با داد میگه:تمومش کنننننن خستم کردییییی باید اینو بفهمییییی شیائو مردهههههههه روانی بس کن اون مردهههههه....
(پایان پارت یک:)میدونم خوب نبود...خب ۹۵ تا لایک شرطشه...باید بگم من با گوشی شکسته نشستم برای شما نوشتم:»گوناه دالم...بعدشم دوهزار نفرید نمیتونید ۹۵ تا لایک کنید 😥💔پس باید من برم خودکشی...
۸.۶k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.