فیک مافیای سیاه من part 3

(Part 3)
ا/ت ویو:
یونگی رفته بود و منم رفتم به لوکاس کمک کنم و رفتم جعبه کمک های اولیه رو اوردم و وقتی اومدم تو اتاق که بهش کمک کنم یهو یکی از پشت بیهوشم کرد و سیاهی مطلق....

(فلش بک شب):

یونگی ویو:
ساعت ۸ شب بود و دیگه کارم تموم شده بود و رفتم سمت خونه وقتی وارد شدم خیلی خلوت بود انگار کسی خونه نبود و فکر کردم که شاید ا/ت خواب باشه و رفتم تو اتاق لوکاس که ادامه ی حرفامو بهش بگم ولی وقتی رفتم دیدم تو اتاق نیست و عصبی شدم و رفتم تو اتاق ا/ت و دیدم اونم نیست و ترسیدم و زنگ زدم به تیم

یونگی:الو رد این گوشی که میدمو بزنین سریع
+چشم قربان
یونگی شماره رو میده و اونا سریع ردشو میزنن و یونگی میره به اون مکان
وقتی وارد میشه میبینه که لوکاس روی صندلی نشسته و با ا/ت حرف میزنه و ا/ت با ترس به حرفاش گوش میده

یونگی:مرتیکه لاشی مگه نگفتم نزدیکش نشی؟(با داد و مشت میزنه تو صورتش)
لوکاس:یونگی..‌بس کن...اون مال منه چی‌میگی(با داد و لبخند ریز)
یونگی:عه که مال توعه؟(چاقو رو در میاره و فرو میکنه تو شکمش)

ا/ت با ترس گریه میکنه و یونگی میره سمت ا/ت و میخواد ا/ت رو بگیره تو بغلش که ا/ت مقاومت میکنه
یونگی:چیکار میکنی؟
ا/ت: نزدیکم نشو(با ترس و گریه)
یونگی:چی داری میگی چته؟
ا/ت:....(فقط گریه میکنه)
یونگی:باشه اروم باش بیا بریم همچی تموم شد(ا/ت رو میبره توی ماشین)
بعد چند دقیقه میرسن خونه و...
یونگی:برو بخواب و دیگه نترس نمیزارم دست کسی بهت برسه
ا/ت:(حرفی نمیزنه و میره تو اتاقش)

ا/ت ویو:
از حرفایی که لوکاس زده بود ترسیدم و نمیخواستم اونجوری که اون میگه باشه(تو پارت بعد میگم لوکاس چی بهش گفته بود)
رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم و سیاهی مطلق....
دیدگاه ها (۰)

فیک مافیای سیاه من part 2

فیک مافیای سیاه من part 1

سناریو تی اکس تی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط