هی که امشب تا سحر غمگین شدم
هی که امشب تا سحر غمگین شدم
هی که فردا را تا ابد رسوا شدم
هی از این دو روز عمرم که فناست
هی که بی تو من چقدر بی کس شدم
خسته ام من
خسته و تنها
خسته از این همه غم ها
خسته از این همه فانوس
که درون دل توست
حسرتی مانده درونم
حسرتی از آه وجودم
حسرت از سوز گلویم
که چرا؟
زندگی رو باخته است دل !
حال .........
می روم من تک و تنها
با یه جفت کفش قدیمی
می روم من تک و تنها
با یه فانوس شکسته
می روم تا که یه روزی بگیرم نام و نشونی
از همون خونه قلبم
که توی صحرای دل تو
بی خودی خرد و فنا شد
که یه روزی
از برای
غم دل تا صبح نخوابید
حسرتی دارد دل من
حسرت سینه سوزی
حسرت خانه بدوشی
حسرت از بی کس شدن ها
که توی قلبم صدا کرد
نمی دانم که این چیست در درونم
مثل یک بغض قدیمی
مثل یک عقده کهنه
مثل یک غده ای در دل
می کند سراغ از باران
گونه های نم گرفته
نم نم باران چه زیباست
نم نم غم ها چه تنهاست
امشب دل تو طوفان غم هاست
کسی نیست بگه دوباره؟
به دلیل رعد و برقش
به دلیل رفع طوفان
بگذار نماز عشق را
توی سجاده قلبت
توی اون تنهایی زیبا
تو بخوان دوباره عشق را
حال! مانده ام در کوه شن ها
ماسه های غم گرفته
می دهد درون غم ها
جای آب ... نشان آن را
کز بر سراب دویدم
بهر این امید بی خود
بهر این خشکی دریا
جز سراب دیگر ندیدم
باز گونه هایم ز اَتش
سرخ شدند در حسرت یک قطره اشک.
آه! چه رویای قشنگی
باز دوباره رفت از دست....
هی که فردا را تا ابد رسوا شدم
هی از این دو روز عمرم که فناست
هی که بی تو من چقدر بی کس شدم
خسته ام من
خسته و تنها
خسته از این همه غم ها
خسته از این همه فانوس
که درون دل توست
حسرتی مانده درونم
حسرتی از آه وجودم
حسرت از سوز گلویم
که چرا؟
زندگی رو باخته است دل !
حال .........
می روم من تک و تنها
با یه جفت کفش قدیمی
می روم من تک و تنها
با یه فانوس شکسته
می روم تا که یه روزی بگیرم نام و نشونی
از همون خونه قلبم
که توی صحرای دل تو
بی خودی خرد و فنا شد
که یه روزی
از برای
غم دل تا صبح نخوابید
حسرتی دارد دل من
حسرت سینه سوزی
حسرت خانه بدوشی
حسرت از بی کس شدن ها
که توی قلبم صدا کرد
نمی دانم که این چیست در درونم
مثل یک بغض قدیمی
مثل یک عقده کهنه
مثل یک غده ای در دل
می کند سراغ از باران
گونه های نم گرفته
نم نم باران چه زیباست
نم نم غم ها چه تنهاست
امشب دل تو طوفان غم هاست
کسی نیست بگه دوباره؟
به دلیل رعد و برقش
به دلیل رفع طوفان
بگذار نماز عشق را
توی سجاده قلبت
توی اون تنهایی زیبا
تو بخوان دوباره عشق را
حال! مانده ام در کوه شن ها
ماسه های غم گرفته
می دهد درون غم ها
جای آب ... نشان آن را
کز بر سراب دویدم
بهر این امید بی خود
بهر این خشکی دریا
جز سراب دیگر ندیدم
باز گونه هایم ز اَتش
سرخ شدند در حسرت یک قطره اشک.
آه! چه رویای قشنگی
باز دوباره رفت از دست....
۳.۴k
۰۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.