بدبوی

#بد_بوی
#پارت_۴۴

#الینا

وقتی جیمسون چشماش رو باز کرد دکتر گفت به هوش اومده و میخواد الینا خانم رو ببینه با چنان ذوقی لباسام رو عوض کردم رفتم ببینمش که فقط خدا میدونه

_جیمسوننن

فوری رفتم تو و دستمو گزاشتم رو دستش و بهش لبخند زدم

_الینا

خیلی آروم حرف می‌زد به خاطر اینکه نفسش بالا نمی‌آمد
جگرم خون شد

_جانم

_تو چرا باهام خوب رفتار میکنی

_ازت معذرت میخوام جیمسون واسه همه بدم رفتاری هایی که باهات کردم

_لازم نیست معذرت بخوای همش تقصیر من بود

_هیشش

دستم رو گزاشتم روی لبش

_تقصیر تو نیست به خودت حرف نزن

انگشتمو که گزاشته بودم رو لبش بوسید و رو تو دل من اب کرد

_چرا لباس های بیمارستان رو کردی تنت

_دکتر گفت عفونت نره تو ریه هات

_اها

بعد چند تا سرفه کرد و دوباره صداش گرفته شد و بم شد

_الینا

_جانم

_اون دختره عوضی دروغ گفت

_چی؟

_درسته گفت حاملش کردم و درسته امه بعد خودش سقطش کرده فقط میخواسته حرص من و تورو در بیاره

_چی؟

_اره

_اون دیگه کی بوده

_من که خریتی کردم اما الان نه اون دختر از من حاملست نه من حسی بهش دارم

_هیس میدونم باشه خودتو خسته نکن

_الینا

_جانم

_من رو بخشیدی

_اره اره

_دوست دارم الینا

_منم جیمسون منم دوست دارم و تازه به این نتیجه رسیدم و خیلی از خودم عصبانیم که چرا این رو زودتر بهت نگفتم

بعد از رو صندلی بلند میشم و بوسه ای روی گونش میکارم

_تو الان من رو بوسیدی ؟

_اره

_بعدا باید جبران کنم واست

_ای جیمسون بلا

جفتمون میخندیم که همون لحظه گریسون و کریستین و لنا میان تو

ببخشید دیر گزاشتم این روزا حالم خوب نیست فردا پارت هدیه به اضافه ی پارت جبرانی رو میزارم بشه دو پارت
دیدگاه ها (۰)

#بد_بوی#پارت_۴۳#الینا پشت سر هم جلو در اتاق عمل میام و میرم ...

#بد_بوی#پارت_۴۲#الینا بعد از چند لحظه سکوت به خودم میام و از...

#بد_بوی#پارت_۳۳#جیمسون_چی داری میگی گریسون تو الینا میخواین ...

#بد_بوی#پارت_۳۲#لنا _اره با کریستین میرم _چی تو دیوونه شدی _...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط