فاح.شه💜💦🔞
#فاح.شه💜💦🔞
#پارت_17
خوشحال بودم از اینکه خوشحالیش میبینم
با کلی ذوق افتاد تو بغلم و همینطور بوسم میکرد
_مرسی آبجی دستت درد نکنه
+قربونت بشم عزیز دلم، خوب بیا ببین ناهار چی داریم
_چی داریم آبجی
+چلو کباب گرفتم واست عزیز دلم
_واااای مرسییییی بهترین آبجی دنیااااا
+قربونت بشم بیا عزیزم
با هم ناهار مون خوردیم و جا پهن کردم توی بغل هم خوابیدیم
حس خوبی بود همیشه فقط تو بغل همدیگه به همین آرومی بخوابیم
ولی حیف دیگه باید شب ها هر شب با یکی میخوابیدم
این کار هارو میکنم تا زندگی خوبی واسه تنها خانوادم بسازم
اون دیگه مثل من نخواد بشه
خوشحالیش واسم کافی بود
موهای خوشگلش بوییدم
توی بغلم فشارش دادم و امن ترین جا برای هر جفتمون بود
چشمامو گذاشتم روی هم و به خواب عمیقی فرو رفتم
حدود ساعت 4 بود که بیدار شدم
مریم همچنان توی بغلم خواب بود
بلند شدم رفتم توی اتاق تا لباس هامو جمع کنم برای امشب
با اون لباس های دیشبم رو در آوردم از کیف و یک لباس خواب جدید گذاشتم توی کیفم
#پارت_17
خوشحال بودم از اینکه خوشحالیش میبینم
با کلی ذوق افتاد تو بغلم و همینطور بوسم میکرد
_مرسی آبجی دستت درد نکنه
+قربونت بشم عزیز دلم، خوب بیا ببین ناهار چی داریم
_چی داریم آبجی
+چلو کباب گرفتم واست عزیز دلم
_واااای مرسییییی بهترین آبجی دنیااااا
+قربونت بشم بیا عزیزم
با هم ناهار مون خوردیم و جا پهن کردم توی بغل هم خوابیدیم
حس خوبی بود همیشه فقط تو بغل همدیگه به همین آرومی بخوابیم
ولی حیف دیگه باید شب ها هر شب با یکی میخوابیدم
این کار هارو میکنم تا زندگی خوبی واسه تنها خانوادم بسازم
اون دیگه مثل من نخواد بشه
خوشحالیش واسم کافی بود
موهای خوشگلش بوییدم
توی بغلم فشارش دادم و امن ترین جا برای هر جفتمون بود
چشمامو گذاشتم روی هم و به خواب عمیقی فرو رفتم
حدود ساعت 4 بود که بیدار شدم
مریم همچنان توی بغلم خواب بود
بلند شدم رفتم توی اتاق تا لباس هامو جمع کنم برای امشب
با اون لباس های دیشبم رو در آوردم از کیف و یک لباس خواب جدید گذاشتم توی کیفم
۱.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲