رمان؛دلربای من❤️🫀
نیکا:بسه دیگه بریم تو
پانیذ:بریم
نیکا:چقد شلوغه اینجا پانی
پانیذ:اه اه آتوسا رو ببین
نیکا:الان فک میکنه خیلی جذابه
پانیذ:خییلیی
نیکا:رو یکی از میزا نشستیم که آتوسا اومد سمتمون
آتوسا:سلام بچه ها خوش اومدین
پانیذ:مرسی
نیکا:اه اه حالم بد شد این نمیخواد عادی حرف بزنه
پانیذ:ولش کن اینو نیکا اونجا رو ببین پسر عموتم هست که
نیکا:اه این اینجا چیکار می کنه
پانیذ: بلاخره آتوسا دوستشه
نیکا: گفتم نیایم ببین اه
پانیذ:هیس داره میاد سمتمون
ارسلان:عه نیکا تو هم اینجایی
نیکا:(یه لبخند الکی زدم):آره
ارسلان: اوکی خوش بگذره
پانیذ:ولی خدایی خیلی جذابه ها
نیکا:این کجاش جذابه
پانیذ:نیکا نیکا اونجا رو ببین اون کیه کنار ارسلان
نیکا: نمیدونم حتماً دوستشه
پانیذ:اینم خوشگله ها
نیکا؛با کیف زدم بهش
پانیذ:اخ چرا میزنی خب خوشگله شمارشو از آقا ارسی بگیر برام
نیکا:باز این دختره داره میاد
آتوسا:شما دوتا نمیخواین برقصین
نیکا:من که حصلشو ندارم
آتوسا:پانیذ تو میای
پانیذ:آره بریم نیکا توهم بیا دیگه
…………
نیکا:پانی من خیلی خسته شدم بریم
پانیذ:آره بریم
نیکا:کیفمو گرفتم و زدیم بیرون که یهو یه بنز مشکی جلومون نگه داشت
پانیذ:این کیه دیگه
نیکا:نمیدونم وایسا شیشه رو بده پایین
ارسلان و اون پسره تو مهمونی بود
ارسلان:بشینین میرسونمتون
نیکا:دست پانی رو گرفتم و گفتم خودمون میریم
ارسلان:میگم میرسونمتون بشینین میریم
نشستیم تو ماشین
پانیذ:عه اون پسر خوشگله هم هست
نیکا:هیس میشنوه
پانیذ:خب بشنوه مگه چیز بدی گفتم
نیکا:خدایا منو گاو کن از دست این
پانیذ:, عشقم دوبار نمیشه که گاو بشی
نیکا:حیف الان جاش نیست حیییف!
رضا:خونه دوستتون کجاست؟
نیکا:پانی امشب میاد پیش من
رضا:عه
نیکا:همینجا وایسا
رضا: شمارشو برد سمت پانی:این کارت منه کاری داشتین بگین
پانیذ:مرسی
نیکا: خااااک چرا گرفتی
پانیذ:خب شاید کارش داشته باشم
نیکا:نه عزیزم انگار از وقت خوابت گذاشته
………………………
ادامه دارد…
پانیذ:بریم
نیکا:چقد شلوغه اینجا پانی
پانیذ:اه اه آتوسا رو ببین
نیکا:الان فک میکنه خیلی جذابه
پانیذ:خییلیی
نیکا:رو یکی از میزا نشستیم که آتوسا اومد سمتمون
آتوسا:سلام بچه ها خوش اومدین
پانیذ:مرسی
نیکا:اه اه حالم بد شد این نمیخواد عادی حرف بزنه
پانیذ:ولش کن اینو نیکا اونجا رو ببین پسر عموتم هست که
نیکا:اه این اینجا چیکار می کنه
پانیذ: بلاخره آتوسا دوستشه
نیکا: گفتم نیایم ببین اه
پانیذ:هیس داره میاد سمتمون
ارسلان:عه نیکا تو هم اینجایی
نیکا:(یه لبخند الکی زدم):آره
ارسلان: اوکی خوش بگذره
پانیذ:ولی خدایی خیلی جذابه ها
نیکا:این کجاش جذابه
پانیذ:نیکا نیکا اونجا رو ببین اون کیه کنار ارسلان
نیکا: نمیدونم حتماً دوستشه
پانیذ:اینم خوشگله ها
نیکا؛با کیف زدم بهش
پانیذ:اخ چرا میزنی خب خوشگله شمارشو از آقا ارسی بگیر برام
نیکا:باز این دختره داره میاد
آتوسا:شما دوتا نمیخواین برقصین
نیکا:من که حصلشو ندارم
آتوسا:پانیذ تو میای
پانیذ:آره بریم نیکا توهم بیا دیگه
…………
نیکا:پانی من خیلی خسته شدم بریم
پانیذ:آره بریم
نیکا:کیفمو گرفتم و زدیم بیرون که یهو یه بنز مشکی جلومون نگه داشت
پانیذ:این کیه دیگه
نیکا:نمیدونم وایسا شیشه رو بده پایین
ارسلان و اون پسره تو مهمونی بود
ارسلان:بشینین میرسونمتون
نیکا:دست پانی رو گرفتم و گفتم خودمون میریم
ارسلان:میگم میرسونمتون بشینین میریم
نشستیم تو ماشین
پانیذ:عه اون پسر خوشگله هم هست
نیکا:هیس میشنوه
پانیذ:خب بشنوه مگه چیز بدی گفتم
نیکا:خدایا منو گاو کن از دست این
پانیذ:, عشقم دوبار نمیشه که گاو بشی
نیکا:حیف الان جاش نیست حیییف!
رضا:خونه دوستتون کجاست؟
نیکا:پانی امشب میاد پیش من
رضا:عه
نیکا:همینجا وایسا
رضا: شمارشو برد سمت پانی:این کارت منه کاری داشتین بگین
پانیذ:مرسی
نیکا: خااااک چرا گرفتی
پانیذ:خب شاید کارش داشته باشم
نیکا:نه عزیزم انگار از وقت خوابت گذاشته
………………………
ادامه دارد…
۳.۸k
۰۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.