دلم یک خانه ی قدیمی میخواهد با شیشه های مثلثی رنگی که مو

دلم یک خانه ی قدیمی میخواهد با شیشه های مثلثی رنگی، که موقع عبور آفتاب نور را هزار تکه کنند و هی رنگ بپاشند توی اتاق...
یک حوض آبی ِ کاشی کاری شده هم برای وسط حیاط میخواهم، پر از ماهی قرمز های گلی که با جنب و جوش توی آب قل بخورند و به خانه نشاط ببخشند...
یک بوته ی یاس میخواهم که میان باغچه بکارمش؛ تابستان که شد، نزدیک غروب کمی آب بپاشم کف حیاط؛ قالی پهن کنم روی سنگفرش های نم دار و همینطور که عطر یاس را نفس میکشم، از مسجد کوچک محل صدای اذان بپیچد توی گوشم...
اصلا باغچه را پر میکنم از بوته های گل محمدی و رز سرخ؛ هم جلوه دارد و هم خوش عطر است؛ چندتایی هم نرگس و زنبق میانشان می کارم...
فقط باید حواسم باشد شمعدانی ها ناخواسته از باغچه ام سر در نیاورند که شوق خانه ی قدیمی برایم زهر میشود؛
آخر میدانی،
او عاشق گل های شمعدانی بود و در باغچه ی جلوی پنجره اتاقش چندتایی از آن نگه می داشت...
دیدگاه ها (۱)

امید پرنده‌ای است که روشنایی را از قبل حس می‌کند و وقتی هنوز...

#حس_خوببگذار، هر ثانیهحال تو خوب باشدبگذار رفتنی ها بروند، و...

پاییز از چشمان من شروع شد از برگ ریزان دلم از نارنجیِ سکوتمک...

فَما اَحْلی اَسْمائَکُمْ #حسین_جانمـ الا ای ساحل امید سعیِ ...

پرسیده بودم چه بویی پرتتان می‌کند به روزهای بچگی؟ جواب داده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط