ت تخت بیمارستان بود ولی باز میگفت خوبم

ت تخت #بیمارستان بود .ولی باز میگفت #خوبم
.
.
.
.
.
#شیطان را درک کرد . #خدا را نپرسید
دیدگاه ها (۰)

عاشق #چشمانش شدم . دیگر #نگاهم نکرد .....#دلم را دادم دست کس...

میخاست #بخنده . نتوانست جلوی #اشک هایش را بگیرد .....اوه شت ...

میخاست #لبخند بزنه . #گفت چرا بخندم؟.....مارا از چیزی ب نام ...

#خندید ولی گریه هایش #بند نیامد .....آخرین #حرف هایش را گف ....

شوهر دو روزه. پارت۷۹

وقتی با یک لباس باز می‌خوای بری مهمونی تک پارتی

عشق مافیاییp2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط