اونروزا حالم خوش نبوود ...
اونروزا حالم خوش نبوود ...
خندید ...
منم خندیدم ...
گفت دوستیم ...
گفتم تا تودوستی و چجوری ببینی ...
گفت دوستی یعنی تا آخرش باهاتم تو همه چی ...
گفتمش مطمئنی یعنی این ...
گفتش آره ...
خندید رقصید دل منم لرزید ...
حس عجیبی داشتم ...
نمیدونستم چیه ...
گذشت و گذشت یکی دوماه ...
دیدم خیلی دوسش دارم ...
ی روز اومد گفت عاشق شده ...
پسره کارخونه داره ماشینشو نگوو از اون خارجی گروناس ...
گفتم خیلی دوسش داری ...
گفت آره دیوونشم ...
گفتم منو چند تا دوست داری ؟
گفت ما ک دوستیم این سوال و نپرس ...
وقتی رفت فندک کشیدم زیر سیگار و گفتم دوستیم دیگه و هعی تکرارش میکردم با خودم ...
تا ی روز اومد پیش من ...
چشماش سرخ بود معلوم بود گریه کرده ...
گفتم چی شده دوست جونی ...
گفت پسره منو برا دوستی میخواد ...
میگه عاشق یکی دیگس ...
دکتر شریعتی چه عاشقانه گفت:
من تو را دوست دارم
تو دیگری را و دیگری دیگری را...
واینگونه است که همه تنهاییم!
دل نوشت :
حالــــم خوب است
امــــا ...
دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم....
خندید ...
منم خندیدم ...
گفت دوستیم ...
گفتم تا تودوستی و چجوری ببینی ...
گفت دوستی یعنی تا آخرش باهاتم تو همه چی ...
گفتمش مطمئنی یعنی این ...
گفتش آره ...
خندید رقصید دل منم لرزید ...
حس عجیبی داشتم ...
نمیدونستم چیه ...
گذشت و گذشت یکی دوماه ...
دیدم خیلی دوسش دارم ...
ی روز اومد گفت عاشق شده ...
پسره کارخونه داره ماشینشو نگوو از اون خارجی گروناس ...
گفتم خیلی دوسش داری ...
گفت آره دیوونشم ...
گفتم منو چند تا دوست داری ؟
گفت ما ک دوستیم این سوال و نپرس ...
وقتی رفت فندک کشیدم زیر سیگار و گفتم دوستیم دیگه و هعی تکرارش میکردم با خودم ...
تا ی روز اومد پیش من ...
چشماش سرخ بود معلوم بود گریه کرده ...
گفتم چی شده دوست جونی ...
گفت پسره منو برا دوستی میخواد ...
میگه عاشق یکی دیگس ...
دکتر شریعتی چه عاشقانه گفت:
من تو را دوست دارم
تو دیگری را و دیگری دیگری را...
واینگونه است که همه تنهاییم!
دل نوشت :
حالــــم خوب است
امــــا ...
دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم....
۲.۰k
۰۳ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.